گروه فرهنگ و هنر«سدید»؛ شعر و سایر آثار ادبی مانند یک رسانه در هر جامعه هستند و شاعران، نویسندگان یا ادبای هر دوران، میتوانند از این رسانه در جهت پیشبرد اهداف جامعهشان بهره گیرند. صدق این گزاره بر کسی پوشیده نیست که شعر و ادبیات، نقش بسزایی در تغییر یا تحول اوضاع فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی هر جامعه دارند. رابطه تنگاتنگ شعر با مؤلفههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را نباید نادیده گرفت. شعر، محصول فکر و تجربیات زندگی و نگاه مردم و جامعه در هر زمان است. شعر از جهت تأثیرگذاری و انتقال تجربیات و رویدادهای هر عصر به مردمان هم عصر یا دورانهای بعد، نقش مهمی ایفا میکند. ما در این پرونده قصد داریم تا به جایگاه شعر و ادبیات فارسی در جامعه امروز ایرانی بپردازیم. به همین خاطر با حمیدرضا شکارسری – شاعر، پژوهشگر، نویسنده و منتقد ادبی – هم کلام شدیم تا نظر او را درباره رابطه تنگاتنگ شعر با مؤلفههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جویا شویم. هرچند او از اساس با این فرض مخالف است و در جریان مصاحبه دلایل خود را عنوان میکند! مشروح این گپ و گفت در برابر دیدگان شما قرار دارد.
شعر بی یال و دم!
برخی از کارشناسان معتقدند که تحولات دهههای اخیر کشور، باعث شده تا جایگاه شعر و ادبیات افول پیدا کند و واردشدن برخی از واژههای جدید، فضای مجازی و فیلترکردن اینترنت دلیلی است برای اینکه شعر جایگاه سابق دو دهه قبل خود را در بین مخاطبان نداشته باشد. با این فرض، به نظر شما جامعه امروز ما چه نسبتی با شعر دارد؟
ما فکر میکنیم یک روزگار آرمانی و بهاصطلاح ایدهآل و اتوپیایی داشتهایم که در آن شهر خیالی، شاعران بر تخت اندیشه مملکت نشستهاند و هرچه گفتهاند، حکومت و مردم هم پذیرفتهاند و آنقدر حرفشان برش و نفوذ داشته است که در تصمیمگیریهای کلان جامعه دخالت داشتهاند و افکار مردم را تغییر دادهاند!
شکارسری: اجازه بدهید که سؤال شما را با یک سؤال پاسخ دهم و آن اینکه اگر اینچنین است، چه زمانی اینطور نبوده است؟ ما فکر میکنیم یک روزگار آرمانی و بهاصطلاح ایدهآل و اتوپیایی داشتهایم که در آن شهر خیالی، شاعران بر تخت اندیشه مملکت نشستهاند و هرچه گفتهاند، حکومت و مردم هم پذیرفتهاند و آنقدر حرفشان برش و نفوذ داشته است که در تصمیمگیریهای کلان جامعه دخالت داشتهاند و افکار مردم را تغییر دادهاند! این که میبینیم الان وقتی کسی میخواهد مثالی بزند از بیت حافظ مثال میزند یا فرازی از «فیه ما فیه» را میآورد یا یکی از دههزار بیتی که در فلان دیوان وجود دارد را استفاده میکند، این نتیجه تجمع ابیات و فرازهای ادبی است که طی قرون طولانی در ذهن مردم نقش بسته است؛ اما هرگز چنین نبوده که شعر، عنان جامعه را به دست داشته باشد. البته میشود موارد استثنا را از اینها جدا کرد؛ اما غالباً چنین نبوده است که شعر، آن چنان بر لایههای اجتماعی مردم از یک سمت و در ذهنیت حکام از سمت دیگر نفوذ داشته باشد که در تصمیمگیریها مؤثر باشد.
شاید ایراد از ماست که فکر میکنیم شعر، یک چنین روزگار طلایی داشته است و الان هم باید چنین باشد. اگر بخواهیم در مورد شاعران معاصر صحبت کنیم، در پررنگترین و پرمخاطبترین حالت، میپرسم که شاعران بزرگی مثل اخوان یا شاملو، فروغ و سهراب از همان ابتدا چند هزار نسخه فروش داشتهاند؟ در مقایسه با جمعیت امروز ما، اینها چه درصدی را تشکیل دادهاند؟ لذا من در ماهیت این سؤال حرف دارم تا به این نتیجه برسم که ما دچار سقوط در جایگاه شعر نشدهایم و وضعیت متفاوتی ایجاد شده است.
لحظه تولد ضربالمثلها
یعنی شما معتقدید که سالیان سال شعر بهعنوان زینت المجالس عمل کرده است و تحولات سیاسی و فرهنگی و ورود فضای مجازی هیچ تأثیری بر ارتباط مردم با شعر و آوردن شعر در خانههای مردم نداشته است؟
شکارسری: بله؛ متأسفانه همینطور است و این اتفاق، دلایل گوناگونی دارد. در دوران پیشاسنتی، مردم آنقدر گرفتار مشکلات زندگی و تأمین معاش خود بودهاند که فرصت پرداختن به شعر و ادبیات را نداشتهاند و سطح سواد جامعه چنین نبوده است و همچنین رویارویی مخاطب عام با شعر، یک مواجهه از سر تفنن و تفریح بوده است. در آن زمان، هرگز چنین نبوده که آنقدر ارتباط جدی با شعر داشته باشد که بخواهد فرهنگ آنها را تحتتأثیر قرار دهد. اصلاً این مفهوم ایجادشدن «ضربالمثل» از اشعار بزرگان ما به همین خاطر بوده است که به جای اینکه یک غزل کامل موردتوجه قرار بگیرد، یک بیتش که به ذهن نزدیکتر بوده است و ساختار سادهتر و عینیتری داشته و با زندگی روزمره مردم در ارتباط بوده، بهعنوان ضربالمثل برجسته شده است. در مثنویها و قصیدهها نیز همینطور بوده است و گاهی در رباعیات، همین اتفاق افتاده است. مثلاً میبینید که در بیت دوم یک شعر، جذابیت و مضمونی وجود دارد که در حافظه مردم مانده است؛ درحالیکه بیت اولش، فراموش شده است.
یعنی از قدیمالایام، شاعران برجسته فقط برای پادشاهان شعر گفتهاند یا برای قشر مرفهی که بتوانند کسب درآمد کنند و مردم عادی هیچ ارتباطی با شعرا نداشتهاند؟
شکارسری: کدامیک از شعرا تا دوره هندی به غیر از ناصر خسرو زندگی مستقلی داشتند؟ کدامیک از شعرا بهاصطلاح بیل زدند؟ کدامیک از شعرا با مردم دمخور بودند؟ تا دوره هندی یا سبک هندی یا سبک اصفهانی که به دلایلی شعر، شاعران خودش را از بین مردم انتخاب میکند. در یک مقاله که اسمش را «جمهوری شعری» گذاشته بودند، آمده بود که در این جمهوری شعری، شاعرانش از بین مردم بودهاند، اما مخاطبانشان قشر عام و وسیعی از مردم نبوده است؛ بنابراین این انتظار که این شعر بیاید و تأثیری بر زندگی مردم بگذارد، محقق نشد!
از شعر مشروطه به بعد، وضع دگرگون میشود؛ چون حدود هزار سال، شعر با یک زبان و بیانی آمده است که اگر مردم معمولی حتی تفننی با شعر روبرو میشدند، یک ذهنیتی از زبان فخیم و فاخرانه شعر در حافظهشان بود که وقتی بعد از مشروطه زبان شعر، نو میشود، تصاویر را هم نو میکند و بهعبارتدیگر، به زندگی روزمره نزدیک میشود. شعر از ساحت قدسی خودش فرود میآید. اگر تا پیش از آن، مخاطب برای فاخر بودن شعر و شاعر، احترام قائل میشود، بهمرور این جایگاه متزلزل شد. حتی در دوره هندی با بزرگانی مثل صائب و کلیم و… که جز نخبگان جامعه بودند نیز برخورد مناسبی نشد. به قول «کانت» آن والایی اثر که بهخاطر جایگاه بالاترش نسبت به اقشار مردم در هنر و ادبیات وجود داشته است، آن هم دیگر وجود نداشت.
انتظارات از شعر را کم کنید!
چرا آن اتفاق افتاده است؟ آیا شاعران به این نتیجه رسیدهاند که باید ارتباط نزدیکتری با مردم داشته باشند و از آن پیچیدگیهای معمول شعرشان بکاهند یا تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه باعث شده بود که آن والایی از بین برود؟
شکارسری: این یک قضیه چندجانبه است و گفتمانهای متفاوتی وجود دارد که این مسئله را شکل میدهد؛ شاعر از یک سمت با چندین و چند گفتمان در ارتباط است؛ با گفتمانهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی گفتمانهای اقتصادی موجود در جامعه خودش در ارتباط است و از آنها تأثیر میگیرد؛ اما آیا هر کدام از این گفتمانها، به همان اندازهای که شاعر با آنها در ارتباط است با شعر در ارتباطاند؟ آیا اصلاً این انتظار بجایی است که مثلاً حکمرانان سیاسی جامعه از شعرا خط بگیرند و از شعرش تأثیر بپذیرند؟ مگر آن تفننی که گفتم در خیالمان باشد.
این طبیعی است که گردانندگان اقتصادی کشور، بهشدت در فضای شعر مؤثرند؛ اما آیا منطقی است که گفتمانهای اقتصادی از شعر تأثیر بگیرند؟ در امور اجتماعی و در زندگی فردی و جمعی انسانها هم همینطور است. شاعر از نوع زندگیها تأثیر میگیرد و شعرش را مینویسد، اما هیچ دلیلی ندارد که این شعر همان تأثیر را بر گفتمانهای بزرگتر از خودش مانند جامعه و انسانها بگذارد؛ چون در آن حد مخاطب ندارد و موضوع بعدی این است که آیا شعر وظیفه خودش میداند که باید چنین بکند و این جزء رسالت شعر است؟ نه نیست! در واقع شعر در ذات خودش، از واقعیت فاصله میگیرد. شعر در ذات خودش میخواهد چیزی را پنهان کند و به همین دلیل است که به واسطه تکنیک، به موضوعات نزدیک میشود وگرنه مقاله و نثر مینوشتند. همین فاصلهگرفتن باعث میشود که پیام، مستقیم منتقل نشود و به همین دلیل، رویارویی با آن نیازمند صرف انرژی است. در واقع متن را باید در سادهترین شکل منتقل کنید، ولی شعر، زیر و رو و چپ و راست میخواهد تا پیامش استخراج شود. مگر به شکلهای مبتذل که نامش «شعار» میشود و ما آن را کاملاً از حیطه شعر جدا میکنیم.
اگر در ذات سؤال شما این بوده که شعر با مردم چه کرده است؟ باید بگویم که آن چیز اصلاً شعر نبوده؛ بلکه نثر ساده بوده است! در زمان جنگ، ما کارمان را اینگونه شروع کردیم که به پادگانها میرفتیم و برای سربازها شعر میخواندیم، هیجان ایجاد میکردیم و بعد آنها به عملیات میرفتند… «ز ما بر شما تک سواران درود، ز ما بر شما جاننثاران سلام» که این هم شعر نیست و در واقع نثر است. ما داریم درباره شعر و جان شعر صحبت میکنیم و این انتظار که شعر رسالت داشته باشد و رسالت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هم داشته باشد، انتظار نابجایی است و به همین خاطر اساساً قرار نیست چنین اتفاقی بیفتد.
یعنی ما شعر را صرفاً در یک جایگاه تفننی میبینیم؟ اگر اینچنین است، چرا سالها شاهنامه فردوسی، دیوان حافظ و اشعار سعدی ماندگار شدهاند و یا اینکه اشعار مولانا به انگلیسی ترجمه شده و جزء پرفروشترین هاست. اینها را چطور تحلیل میکنید؟
این انتظار که شعر رسالت داشته باشد و رسالت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هم داشته باشد، انتظار نابجایی است و به همین خاطر اساساً قرار نیست چنین اتفاقی بیفتد.
شکارسری: موضوع اصلی این است که افراد بر اساس مناسبتهایی سراغ این اشعار میروند؛ شب یلدایی میشود و یک حافظی میخوانند یا بیکارند و یک نگاهی به کتابخانه میاندازند و گاهی یک کتاب شعر برمیدارند و میخوانند. بحث مخاطب مهم است که ما در رویارویی با شعر که میگوییم در قدیم چنین بوده است و حال چنان شده است، بحث را جزئیتر کنیم. آیا واقعاً از مخاطبین جدی شعر کاسته شده است؟ بههیچعنوان! اما از مخاطبان تفننی شعر کاسته شده است که آن هم دلایلی دارد که صرفاً شعری نیست، اگرچه شعری هم هست. یکی از این دلایل، همان تغییر زبان شاعران از زبان فخیم و پر نفوذ شعر سنتی به زبان شعر امروزی است که پدربزرگ و مادربزرگهای ما اینها را در ساحت شعر نمیپذیرند.
موضوع دیگر اینکه چقدر به این مخاطب متفنن، فرصت داده میشود و با حماسیترین شعرهای شاملو و اخوان چقدر درگیر شده است؟ اگر با مردم مصاحبه شود که آیا اخوان را میشناسید، به نظر شما چند نفر از صد نفر، «اخوان» را میشناسند؟ کسانی هم که او را میشناسند چند بار اشعار اخوان را خواندهاند؟ به جز شاعران، کسی این اشعار را نمیخواند! بهعبارتدیگر، فقط شاعران، مخاطبان جدی هستند و مخاطبان متفنن که اصلاً سراغ شعر «شکارسری» نمیروند و دیوان حافظ هم فقط در کتابخانههایشان است. بهتر آن است که از مخاطبان جدی شعر بپرسیم که الان چه وضعیتی موجود است؟ وقتی که میگویند تیراژ کتاب از هزار تا به سیصد تا رسیده است، بخشی از آن به همین دلیل است. در سال ۶۵، انتشارات سوره از هر کتاب، ۵ هزار تیراژ داشت و کتابهایش را بین تمام کتابخانههای کشور پخش میکرد. خود ارشاد از هر ناشر ۳۰۰ تا ۵۰۰ کتاب میخرید. تیر اصلی و خلاص این وضعیت – چه در تیراژ وسیع کتاب و چه در مخاطبان اصلی شعر – را وضعیت فلاکتبار اقتصادی کشور ظرف سه – چهار دهه گذشته زده است!
شعر آری، کتاب شعر هرگز!
باتوجهبه فرمایشات شما که «مخاطبان جدی شعر، فقط شاعران هستند»؛ یعنی به نظر شما این کتابها با این تیراژ کم حتی به دست مخاطبان جدی هم نمیرسد و یا مخاطب جدی هم توان اقتصادیاش اجازه نمیدهد که دنبال کتب شعر برود؟
شکارسری: تصور کنید که بنده بهعنوان یک مخاطب نیمهجدی شعر و یک فرد بازنشسته، درآمدی دارم که بهسختی کفاف زندگی روزمره را میدهد. اگر کتاب نخوانم زنده میمانم، ولی اگر غذا نخورم زنده نمیمانم. به همین خاطر، این مقایسه به این مفهوم که «کتاب را مرتبتی است پایینتر از نان» نه اینگونه نیست؛ ولی آن یکی به زندگی و حیات فیزیکی انسان بستگی دارد؛ اما این یکی، به حیات فیزیکی انسان بستگی ندارد. پس اول باید زندگی کنیم تا بتوانیم کتاب بخوانیم. بخشی از این کمبود مخاطب به همین قضیه برمیگردد.
شاعر جدی که تا ساعت ۴ یا ۵ بعدازظهر در یک اداره کار میکند و بعد از آن در اسنپ کار میکند و ساعت ۱۲ شب به خانه برمیگردد، دیگر فرصتی برای کتابخواندن ندارد! این خواهناخواه تأثیر دارد. افزایش قیمت کاغذ هم بیتأثیر نبوده است. دیگر اینکه، مدیاهای دیگر در مقوله تفریح خانوادهها بسیار مؤثرترند که متأسفانه شعر این خاصیت را ندارد. در کنار اینها، فضای مجازی در ذات سؤال شما ایجاد تشکیک میکند؛ یعنی مخاطب شعر کم نشده است، بلکه مخاطب «کتاب شعر» کم شده است. شما در سایتهای ادبی و صفحات ادبی میبینید که مراجعهکنندههای زیادی هستند. شاعران مطرح ما مخاطبان بسیار زیادی دارند. انصاف را باید رعایت کرد. مردم شعرهای خوب شاعران را در همان صفحات و سایتها میبینند و میخوانند، پس دیگر نیازی به تهیه کتاب ندارند. پس شعر خوانده و دیده میشود؛ ولی کتاب شعر لزوماً اینگونه نیست.
در واقع مسئله ما، مشکل صنعت نشر در اقتصاد و رویارویی با اثر هنری است؛ در غیر این صورت، به گمان من اگر اینها را کنار بگذاریم، همیشه چنین وضعیتی بوده و در تاریخ ادبیات ما، شعر مخاطب کمتری داشته است. شعر تأثیری در راهبردهای اجتماعی و سیاسی نداشته است. شعر زینت المجالس بوده و همیشه در حاشیه زندگی ما بوده است. پس بهتر است که از لفظ سقوط استفاده نکنیم. شعر از جایگاه خودش ساقط نشده است. شعر با اندکی تغییر قیافه، همان وضعیت سابق و همان مخاطبان سابق خودش را دارد؛ ولی این بار در شکل و هیئتی تازه درآمده است.
/ انتهای بخش اول/ ادامه دارد…
source