جوان آنلاین: دختر و پسری که به شیوه طعمه قرار دادن از مردان پولدار سرقت میکردند، بازداشت شدند. دختر جوان میگوید برای نجات برادرش از چوبه دار و همدستش هم مدعی است برای نجات جان مادرش از بیماری، این شیوه سرقت را انتخاب کردهاند.
چند روز قبل، مأموران گشت پلیس تهران در یکی از خیابانهای شمالی پایتخت به دختر و پسر جوانی که سراسیمه از ساختمان لوکسی بیرون آمدند، مشکوک شدند. دختر و پسر جوان با دیدن مأموران پلیس از ترس فرار کردند، اما خیلی زود در دام مأموران گرفتار شدند. مأموران پلیس از داخل کولهپشتی آنها مقدار زیادی دلار، طلا و وسایل قیمتی کشف کردند. در حالی که دو متهم مدعی بودند اموال کشفشده متعلق به خودشان است، تیمی از مأموران برای بررسی راهی ساختمان لوکس شدند. در ساختمان باز بود و مأموران وقتی به داخل آن گام گذاشتند، با پیکر نیمه جان مرد میانسالی روبهرو شدند که بیهوش روی کاناپهای افتاده بود. مرد میانسال به بیمارستان منتقل شد و تحت درمان قرار گرفت و پسر و دختر جوان هم در بازجوییها اصرار داشتند که از مرد میانسال طلب داشتهاند و او بدهیاش را به آنها دلار و طلا دادهاست.
طعمه
دو متهم همچنان در بازداشت بودند تا اینکه به مأموران پلیس خبر رسید صاحب خانه لوکس که مرد کارخانهداری است، از پرتگاه مرگ نجات پیدا کردهاست.
وی به مأموران گفت: «از کارخانهام بیرون آمدهبودم و با خودروی بنزم در حال رانندگی بودم که دختر جوانی کنار خیابان برای من دست تکان داد. از آنجایی در آن خیابان خودرویی نبود، تصمیم گرفتم او را سوار کنم و به مقصدش برسانم. دختر جوان در بین راه سر صحبت را باز کرد و مدعی شد در خانه سالمندان کار میکند و من هم پیشنهاد دادم از مادر سالخوردهام پرستاری کند. او قبول کرد و با هم به خانهام آمدیم تا قرارداد کاری ببندیم. برای او چای آوردم، او هم در فرصتی داخل چایم مواد بیهوشکننده ریختهبود و بعد هم اموالم را سرقت کرد. الان متوجه شدم دختر جوان طعمهای برای سرقت اموالم بود.»
سرقت از مردان پولدار
مأموران پلیس در بررسی تلفن همراه دو متهم، با چند کلیپ و عکسهای سیاه روبهرو شدند. مدارک به دست آمده نشان میداد دختر جوان خود را طعمههای مردان پولدار قرار میداده و با همدستی پسر جوان به صورت سریالی دست به سرقت میزدهاند، اما نکته عجیبی که در پرونده متهمان به چشم میخورد، هیچ شکایتی از سوی مردان پولدار از پسر و دختر جوان در اداره پلیس ثبت نشدهبود. بررسیها حکایت از آن داشت مالباختهها به خاطر آبرویشان از شکایت صرف نظر نمیکردند و پیگیر سرقت اموالشان نمیشدند. در حالی که تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت، دو متهم پس از چند روز بازداشت، به سرقتهای سریالی اعتراف کردند.
نجات از چوبه دار
راحل که ۲۷ سال دارد، مدعی است تحصیلکرده است و به خاطر نجات جان برادرش از چوبه دار، تصمیم به سرقت از مردان پولدار گرفته است.
راحل سابقه داری؟
نه هیچ سابقهای ندارم. من تحصیلکردهام.
چه مدرکی داری؟
فوق لیسانس دارم.
چه شد که با این مدرک تصمیم گرفتی برای سرقت طعمه مردان پولدار شوی؟
برای نجات جان برادرم به پول نیاز داشتم و مجبور بودم دست به هر کاری بزنم تا او را به زندگی دوباره برگردانم.
بیمار است؟
نه. ۱۰ سال قبل مرتکب قتل شد. اولیایدم تصمیم داشتند برادرم را قصاص کنند. یکی از بدترین شبهای زندگیام آن شبی بود که به ما خبر دادند برادرم برای اجرای حکم قصاصش به انفرادی منتقل شدهاست. آن شب من و پدر و مادرم مقابل خانه اولیایدم رفتیم و به دست و پایشان افتادیم، اما فایدهای نداشت. برادرم در یک قدمی چوبه دار بود و در نهایت ریش سفیدان و معتمدان محل پا در میانی کردند و اولیایدم هم به شرط پرداخت مبلغی رضایت دادند.
چرا برادرت مرتکب قتل شدهبود؟
به خاطر من مرتکب قتل شد و به همین دلیل هم من خودم را مقصر میدانم و تصمیم گرفتم هر طوری شده برادرم را از چوبه دار نجات دهم. ما اهل یکی از شهرهای شمال شرقی ایران هستیم. یکی از روزهای تابستان سال ۹۰ همراه خانوادهام برای تفریح به پارکی در شهرمان رفته بودیم. پسر جوانی به من متلک انداخت و برادرم با او درگیر شد. سپس پسر عمویم به کمک برادرم آمد و مقتول هم چاقو کشید، اما نمیدانم چطور برادرم چاقو را از او گرفت و ضربهای به قفسه سینه او زد. پس از این برادرم راهی زندان و زندگی ما هم سیاه شد و پدر و مادرم از غصه پیر شدند.
چرا برای پرداخت دیه راه دیگری را انتخاب نکردی؟
اولیایدم ۵ میلیارد تومان درخواست کردند و ما هم وضع مالی خوبی نداریم، اما از طریق کمک خیرین ۲ میلیارد تومان فراهم شد و من برای تهیه ۳ میلیارد تومان تصمیم به سرقت گرفتم.
با همدستت چطور آشنا شدی؟
او هم همشهری من است و در فضای مجازی با او آشنا شدم. او هم برای عمل جراحی مادرش نیاز به پول داشت که تصمیم گرفتیم از این راه پول را به دست آوریم.
درباره شیوه سرقت توضیح بده؟
من به عنوان طعمه سر راه افراد پولدار قرار میگرفتم و آنها را فریب میدادم و به خانههایشان میرفتم. در خانه را باز میگذاشتم و همدستم که با موتور ما را تعقیب میکرد، وارد خانه میشد و بعد با تهدید دست و پای آنها را میبستیم یا قبل از این من آنها را با نوشیدنی مسموم بیهوش میکردم و اموالشان را سرقت میکردیم.
حرف آخر؟
میخواستم برادرم را از زندان نجات دهم، اما خودم راهی زندان شدم.
source