Wp Header Logo 1696.png

گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ ریحانه عبداللهی: از ورود موسیقی به ایران تا رسیدن به موسیقی اعتراض، زمان چندانی نگذشته است. موسیقی و قبل از آن شعر، ابزارهایی برای ابراز مخالفت و اعتراض به حکومت‌ها در سراسر دنیا بوده و هستند. در ایران هم به نقلی از دوران صفویه و به نقل دیگری از صدر مشروطه، ترانه‌های افرادی همچون عارف قزوینی و ملک‌الشعرای بهار، به‌عنوان شعر و موسیقی اعتراض، شناخته می‌شدند. بعدها و در جریان انقلاب اسلامی نیز این ابزار به کار انقلابیون آمد و کم‌کم جای خود را در سیل خروشان حرکت عمومی ملت ایران پیدا کرد. ما برای بررسی وضعیت موسیقی اعتراض در ایران به سراغ حامد سیاسی راد – پژوهشگر تاریخ و نویسنده پادکست مورخ – رفتیم. او در بخش نخست این گفت‌وگو از جهانی‌شدن موسیقی و شعر اعتراض تحت‌تأثیر اندیشه‌های چپ در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی گفت. هم اکنون بخش دوم این گفت و را با هم می‌خوانیم.

موسیقی مخدر است!

موسیقی اجتماعی در ایران بعد از انقلاب موضوعیت پیدا نکرد. پس چه اتفاقی در جامعه‌ای که با موسیقی اعتراض کرده می‌افتد که موسیقی بی‌معنا می‌شود؟ چه اتفاقی افتاده که بعد از انقلاب، این مسئله بالعکس می‌شود. به احتمال زیاد، بخشی از مردم میل به موضوع اعتراض در موسیقی داشتند، اما عدم همراهی و حتی سکوتی در فضای عمومی جامعه ایرانی بوده است. برای مثال، در برخی برهه‌ها با شنیدن موسیقی – حتی از نوع غیراجتماعی و سیاسی – هم برخوردهای سلبی صورت می‌گیرد. جامعه ایرانی به کجا رسیده که در مقابل این نوع برخوردها سکوت می‌کند؟

زمانی که درباره موسیقی در دهه ۷۰ که صحبت می‌کنیم، موسیقی از مصادیق اعتراض است. به‌عبارت‌دیگر، موسیقی ابزار نیست، بلکه هدف است

سیاسی راد: برخی از دوستان معتقد هستند که تاریخ معاصر ایران از صفویه شروع می‌شود. برای آنکه آن برهه تاریخی در ۴۰ سال گذشته برای ما به ازا دارد. بعد از انقلاب اسلامی، نوعی از ایدئولوژی در کشور ما حاکم شد که همراه با شور انقلابی – که مختص همه انقلاب‌ها و مخصوصاً انقلاب‌های کلاسیک است – باعث شد آن ایدئولوژی تا مدت‌ها پذیرفته شود. این محدودیت‌ها از جنس فعالیت‌های شاه‌طهماسب در دوران حکومت خود است. در دوره بعد از انقلاب هم ما با موزیسین‌هایی مواجه هستیم که از کشور خارج شدند و موزیسین‌هایی هم که در کشور باقی ماندند، کم‌کم متوجه تغییر وضعیت شدند. برای مثال، شجریان می‌گوید: «من در حال ضبط قطعه «ربنا» بودم که رادیو اعلام کرد موسیقی مخدر است.» موسیقیدان‌ها متوجه اوضاع شدند. اما جامعه به دلیل موج انقلابی که رد شد، کمی دیرتر به این موضوع رسید. ضمن این که جامعه، سریعاً درگیر جنگی شد که بلای خانمان‌سوزی است و پویایی و تحرک را از جامعه می‌گیرد. در آغاز جنگ، ما روشنفکرانی را داشتیم که همراه جامعه و انقلاب بودند ولی به‌هرحال فرصتی نبود تا نسبت خود را با تحولات بیان کنند.

موسیقی تا پایان دهه ۶۰ متأثر از جنگ است. در پایان دهه ۶۰، به‌تدریج همه چیز به جای خود برمی‌گردد. صدای اعتراض از اول دهه ۷۰ دوباره شنیده می‌شود. برهه‌ای که جنبش دانشجویی پوست‌اندازی می‌کند، آن وقت پوست‌اندازی واقعی رخ داده است. موسیقی «یار دبستانی» را آقای «تهرانی» ساخته و بر روی فیلم «از فریاد تا ترور» می‌گذارد، اما آن فیلم شنیده و دیده نشده است و البته فیلم خوبی هم نیست. سال ۱۳۷۳، ترانه یار دبستانی را پیدا می‌کنند و در مراسم ۱۶ آذر پخش می‌کنند. بعد از ۱۰ سال، یک موسیقی تبدیل به نمادی می‌شود و چند ماه بعد در مراسم ختم آقای بازرگان توسط جنبش دانشجویی پخش می‌شود. ما شاهد این هستیم که جامعه‌ای که از پس جنگ و انقلاب به ثبات درآمده است، دوباره به دامان موسیقی اجتماعی و سیاسی با سویه‌های انتقادی و اعتراضی چنگ انداخته است. زمانی که درباره موسیقی در دهه ۷۰ که صحبت می‌کنیم، موسیقی از مصادیق اعتراض است. به‌عبارت‌دیگر، موسیقی ابزار نیست، بلکه هدف است. من به یاد دارم که در سال ۱۳۷۶، آقای خاتمی رأی آورد و در نوروز ۱۳۷۷، صدای «خشایار اعتمادی» از تلویزیون شنیده شد و این یک اتفاق مهم در عرصه موسیقی اجتماعی و یک حرکت اجتماعیِ اعتراضی به حساب می‌آمد.

 

خاتمی و آغاز سرود سیاسی در ایران

در واقع نقش موسیقی در تبلیغات دوره انتخابات آقای خاتمی پررنگ شد. تقریباً موسیقی از همین دوران به حیات سیاسی و اجتماعی ایران بازگشت.

وقتی کاست مجاز «شادمهر» را در خانه پخش کردم، پدرم معترض شد! من می‌گفتم این ترانه مجاز است، اما از دید والدین ما، هنوز این آهنگ‌ها به رسمیت شناخته نمی‌شد. در این سال‌ها، فضا در حال شکستن بود و تا دهه هشتاد هم این روند ادامه داشت.

سیاسی راد: تا قبل از پخش ترانه «یار دبستانی» در ستاد انتخاباتی آقای خاتمی – به جز ستاد انتخاباتی بنی‌صدر که سرود داشت و آن هم به شکل ارگانی بود – در هیچ ستادی موسیقی پخش نمی‌شد. تا سال ۱۳۷۶ خبری از موسیقی در سیاست نبود. ستاد آقای خاتمی، ترانه‌ای رسمی داشت با مطلع «ای خاتمی، ای جانشین هاشمی» که سرود ایدئولوژیکی بود و البته خیلی شنیده نشد. ترانه «یار دبستانی» در همه ستادهای انتخاباتی خاتمی پخش می‌شد. چند ماه بعد که ورود موج موسیقی پاپ را شاهد بودیم، ترانه «علیرضا عصار» و «شادمهر عقیلی» در عرصه‌های عمومی پخش می‌شود. در آن وقت احساس می‌شود که این دستاورد حاصل شده است.

من به یاد دارم همسایه‌ای داشتیم که خط امامی بود و همکف منزل خود را موکت کرده بود. او تعداد زیادی کاست که شامل سخنرانی‌های شهید مطهری، شریعتی و… بود را به همراه ضبط صوتش در این اتاق داشت. ایشان در خلوت خود سخنرانی گوش می‌کرد. او که صبح‌ها از خانه خارج می‌شد، من به همراه دوستم و پسر ایشان به همان زیرزمین می‌رفتیم و کاست «مایکل جکسون» گوش می‌کردیم! یک نفر از ما بیرون زیرزمین می‌ماند و مراقب بود تا کسی وارد نشود. یا حتی وقتی کاست مجاز «شادمهر» را در خانه پخش کردم، پدرم معترض شد! من می‌گفتم این ترانه مجاز است، اما از دید والدین ما، هنوز این آهنگ‌ها به رسمیت شناخته نمی‌شد. در این سال‌ها، فضا در حال شکستن بود و تا دهه هشتاد هم این روند ادامه داشت.

 

دهه هفتاد و ورود لس‌آنجلسی‌ها!

تا قبل از انقلاب و سال‌های منتهی به انقلاب، فضای فکری، مطالبه‌گری و ایدئولوژی خاصی در موسیقی اعتراضی وجود دارد. برخی از افراد از یک چارچوب فکری برمی‌خیزند و اثری ناظر به خواسته یا مطالبه‌ای تولید می‌کنند، اما اتفاقاتی که در سال‌های دهه ۷۰ رخ می‌دهد، جنس اعتراض سیاسی – اجتماعی دارد. افرادی که از نه شنیدن در دهه ۶۰ خسته شدند و حالا می‌خواهند زیست فرهنگی و سلیقه خود را بروز دهند. خواسته آن‌ها دیگر از جنس مطالبات خاص در عرصه اجتماعی – سیاسی نیست. شاید آنها در پی مطالبات سلبی و نه ایجابی هستند.

سیاسی راد: تا دهه شصت وضعیت به این شکل است. برای مثال ترانه «بیداری» شجریان که همراه با «مشکاتیان» در سفارت ایتالیا خوانده می‌شود، دوباره فضای جامعه تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد و سویه‌های بسیار جدی اعتراضی دارد. از دهه ۷۰ اتفاقی می‌افتاد که تا امروز شاهد اثر آن هستیم. روشنفکر و نیروی سیاسی ایرانی در تمام تاریخ، درگیر عزاداری برای شکست جنبش‌های خود بوده است. از مشروطه گرفته تا به امروز که مدام تغییر و تحولات داشته است. جنبش خلق کرده و همواره احساس شکست دارد. به نظر می‌رسد اما جنبش سبک زندگی، جنبشی است که همواره دستاورد دارد و نمی‌توان آن را شکست داد. جنبش سبک زندگی، ساختار ذهنی است که تغییر می‌کند و در ذهن فرومی‌ریزد.

وقتی جامعه موسیقی را به دست آورد، دیگر نمی‌توان آن را پس گرفت. ابزار موسیقی هم روزبه‌روز گسترده‌تر می‌شود. حکومت سعی کرد سلیقه موسیقایی جامعه را تغییر دهد و اجازه ندهد گوش مردم به موسیقی اعتراض عادت کند. در برهه‌ای از زمان، محتوای موسیقی پاپ ایرانی محتوایی بدتر از موسیقی لس‌آنجلسی پیدا کرد. فراگیرشدن این سبک از موسیقی، ضررهای بیشتری برای جامعه داشت، اما خیلی‌ها متوجه این ضرر نبوده و نیستند. این سبک موسیقی، تأثیرات پایداری دارد که ریشه‌های فرهنگی را مورد هجمه قرار می‌دهد.

 

جلوی موسیقی را نمی‌توان گرفت

گویی ترجیح مسئولین فرهنگی و هنری ما این است که آهنگ لس‌آنجلسی شاد و مجلسی بیشتر در ایران شنیده شود تا آهنگ اعتراضی یا انتقادی که درون‌مایه اجتماعی و سیاسی دارد.

سیاسی راد: مدیران و مسئولان سعی کردند تا هوش موسیقایی جامعه را تغییر دهند. اینان تا زمانی که می‌توانستند جلوی موسیقی را گرفتند و زمانی که متوجه شدند امکان جلوگیری موسیقی وجود ندارد، شروع به عرضه مدل دیگری از موسیقی کردند و به‌نوعی گوش موسیقایی جامعه را تغییر داد. تا دهه هشتاد، سبک جدیدی از موسیقی وجود دارد که همه را شوکه می‌کند. دلیل آن هم این است که ابزار ارتباطی و مسیر ارتباط جامعه ایران قطع شده بود و در دهه هشتاد، دوباره این اتصال رخ داده و جامعه می‌بیند که در این مدت، موسیقی هیپ‌هاپ، رپ و… خلق شده است. مثل این که موجی آمد و مدل موسیقی قدیمی را برد و نسل خاصی با سلیقه موسیقایی سبک خود را شکل داد.

 

موسیقی نسل جدید، فرق دارد

گزارشی را در سال ۱۴۰۱ مطالعه کردم که توسط یکی از نهادهای امنیتی نوشته شده بود. موضوع گزارش این بود که این نسل، زبان ما را نمی‌فهمد. گویا رپ، زبان رسمی این نسل است. بین نسل ما و نسل بعدی این شکاف وجود دارد. اما همه شکاف را درک نمی‌کنیم. زبان موسیقی، نوشتن و دیالوگ این افراد فرق دارد.

از سال‌های ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۳ جریاناتی هستند که تلاش می‌کنند به نمایندگی چند نفر در چند سبک موسیقایی، تا اندازه‌ای فضای رسمی را متأثر از خود کنند. مثلاً «یاس» تلاش می‌کند تا مقداری این فضا را اجتماعی‌تر کند. «نامجو» گاهی این تلاش را ادامه می‌دهد و البته در دیگر سوی این میدان، چهره‌هایی مثل «شجریان»، «ناظمی» و «مختاباد» سعی می‌کنند آوازهای سنتی را به عرصه اجتماعی بکشانند و از این ظرفیت به نفع بازتاب آنچه درون جامعه در جریان است، بهره ببرند. البته این تلاش در سال‌های بعد چندان ادامه نیافته و به موفقیت چشمگیری نمی‌رسد. گویی این موج، چنان با چهره‌هایش در هم تنیده که اگر یاس و شجریان نباشند یا نخوانند، موسیقی اجتماعی و سیاسی راهش را گم می‌کند. نظر شما چیست؟

سیاسی راد: در همین سالیان و دهه‌ای که شما از آن صحبت می‌کنید، چهره‌هایی هستند که دل به دلِ موسیقی اجتماعی و سیاسی با تم انتقاد یا اعتراض می‌دهند، اما جامعه آنها را نمی‌شنود. چرا کسی این ترانه‌های ویژه را نمی‌شنود؟ به نظر می‌رسد که جامعه از اتفاقاتی که بر سرش آمده، ناراضی است. یعنی از هر ابزاری استفاده شد تا به این وضعیت برسد، پس جامعه احساس بیزاری دارد. به همین دلیل، این‌چنین صدایی نمی‌گیرد. گزارشی را در سال ۱۴۰۱ مطالعه کردم که توسط یکی از نهادهای امنیتی نوشته شده بود. موضوع گزارش این بود که این نسل، زبان ما را نمی‌فهمد. گویا رپ، زبان رسمی این نسل است. بین نسل ما و نسل بعدی این شکاف وجود دارد. اما همه شکاف را درک نمی‌کنیم. زبان موسیقی، نوشتن و دیالوگ این افراد فرق دارد. ما آن‌قدر در فهم و درک این تفاوت‌های نسلی و زبان نسل جدید، ناتوان شده‌ایم که حتی درک درست و کاملی از موسیقی رپ هم نداریم.

موسیقی، زبان نسل جدید است

این فاصله آن‌قدر زیاد شده که در موج التهابات ۱۴۰۱، تولیدات اجتماعی و سیاسی اعتراضی به اوج رسید، ولی چندان همراهی پیدا نکرد و دیده نشد.

سیاسی راد: من مخاطب این آهنگ‌ها نبودم. من در بین موسیقی‌های سال ۱۴۰۱ کاری که آقای «یراحی» کرد را بیشتر می‌پسندم. اما ترانه ایشان کمتر شنیده شد. من دلبسته موسیقی اعتراضی هستم و ترانه اعتراضی «شجریان» و «قربانی» را بررسی کردم. اما ترانه‌های دیگری که در این فضا تولید شد، من را جذب نکرد و میلی به آنها نیافتم. البته در این میان، ترانه «شروین حاجی‌پور» خیلی شنیده شد و بقیه آهنگ‌های اعتراضی، چندان شنیده نشد. در سال ۱۳۸۸ که فضای تغییر این دو نسل است، ما از هر دو سبک موسیقی اعتراضی می‌شنویم. موسیقی اعتراضی «مانند سر آمد زمستان دوباره» که در دهه ۵۰ رواج داشت، دوباره خوانده می‌شود. ترانه «تفنگت را زمین بگذار» شجریان نیز شنیده می‌شود. نقش این آهنگ به‌نوعی رهبری فکری است، اما آن‌طور که باید جدی گرفته نشده و نمی‌شود.

این نسل جدید، حکمرانی را کنار گذاشتند و اعتراض می‌کنند. شعرها نشان می‌دهد که اعتراضشان به چیست. تمام سویه‌های یک زندگی نرمال در ترانه «یک روز خوب میاد» بیان می‌شود. در ترانه شروین که به اقتصاد دستوری و کودک افغانی و زباله‌گرد اعتراض می‌کند هم نشانه‌هایی از مطالبات روزمره این نسل برای اعتراض وجود دارد. در ترانه شروین، ایدئولوژی سیاسی دیده نمی‌شود، بلکه کار او، معطوف به سبک زندگی است و این یک تفاوت مهم در این نوع تولیدات و آثاری است که در سالیان اخیر تولید شده و می‌شنویم.

 

مطالبه‌گری با موسیقی به‌عنوان یکی از اجزای سبک زندگی طبقه متوسط است. نوع اعتراض طبقه فرودست جامعه جور دیگری است. البته که این طبقه از جامعه، موسیقی خود را دارند، اما هیچ‌وقت موسیقی ابزار اعتراض برای آن طبقه نبوده است

اصلاً این سبک از اعتراض به‌نوعی مربوط به سبکی از زندگی و طبقه‌ای است که حداقل‌های اقتصادی و فرهنگی را دارند. آنها هستند که در جریان مطالبه‌گری سیاسی و اجتماعی به میدان می‌آیند و تولیدات این‌چنینی را به بازار روانه می‌کنند. شما اگر دقت کنید می‌بینید که وقتی سمت‌وسوی اعتراض‌ها به سمت مطالبه‌گری یا اعتراضات اقتصادی می‌رود، شاهد تولید چنین آثاری نیستیم. اصلاً جنس دغدغه‌ها و شیوه بیانشان در این هنگام متفاوت می‌شود. کمااینکه در آبان ۱۳۹۸ و بعد از ماجرای تغییر نرخ بنزین، شاهد چنین تولیداتی نبودیم.

سیاسی راد: مطالبه‌گری با موسیقی به‌عنوان یکی از اجزای سبک زندگی طبقه متوسط است. نوع اعتراض طبقه فرودست جامعه جور دیگری است. البته که این طبقه از جامعه، موسیقی خود را دارند، اما هیچ‌وقت موسیقی ابزار اعتراض برای آن طبقه نبوده است. موسیقی «باباشمل» که مطلوب آن طبقه است و در دوره پهلوی روی بورس است، سویه‌های اعتراضی جدی دارد، اما نمی‌توان این تولیدات را در دسته موسیقی اعتراضی قرار داد. بعد از انقلاب هم به این شکل است. آن چیزی که به گوش طبقه ضعیف می‌رسد، موسیقی خوشگذرانی است. در واقع مابقی زندگی آن‌ها مبارزه است و الزامی به کشاندن این مبارزه به عرصه موسیقی یا تحدید این مبارزه در موسیقی وجود ندارد.

 

اعتراض، پارادایم وقت جهان بود

موسیقی چپ – آن هم از نوع دهه پنجاه – چه نسبتی با این ماجراها دارد؟

سیاسی راد: موسیقی چپ را می‌توان موسیقی چریکی و سرودهای چریکی دانست که سردمدار آن احتمالاً «سعید سلطان‌پور» است. سلطان‌پور، فرد ویژه‌ای در هنر چریکی و ایدئولوژیک بود. هنر چریکی فقط سرود و موسیقی نیست. من با مرحوم «پرویز پورحسینی» در همین باره صحبت می‌کردم و ایشان خاطرات خود را از دوران دانشگاه تعریف می‌کرد. می‌گفت: «ما در تیم «حمید سمندریان» و «حمید سلطان‌پور» دو دسته بودیم. تیم دیگری بود که مدام به ما حمله می‌کردند. نمایش ما را قطع می‌کردند و می‌گفتند: نمایش‌های شما در خدمت مردم و خلق نیست. سعید سلطان‌پور گاهی در نظر داشت که مخ ما را بزند و جذب اینها کند. ما بازیگران خوبی بودیم، اما دغدغه سیاسی و اجتماعی نداشتیم. کار ما هنر برای هنر بود و هست، نه هنر برای جامعه و سیاست.»

این مسائل فقط محدود به موسیقی هم نیست. بلکه در تئاتر، شعر، نمایشنامه‌نویسی و داستان‌نویسی نقش دارد و سبکی از هنر است. در جامعه ما، سرود چریکی، موسیقی پاپ اعتراضی و موسیقی سنتی اعتراضی داریم که هر سه متأثر از ایدئولوژی سیاسی و کمونیستی بوده که البته پارادایم وقت در سراسر جهان است و نمی‌توان آن را محدود یا مقید به ایدئولوژی چپ دانست.

 

از کافه‌های فرانسه تا کافه‌های ایران

 به نظر شما نسبت پاتوق‌های اجتماعی ایرانی از قهوه‌خانه تا کافه و… با تقویت یا تضعیف موسیقی اجتماعی و سیاسی در ایران معاصر چگونه بوده و هست؟

کاباره‌ها، کافه‌ها و اماکنی که برای نوعی از تفریح و شادی پایه‌گذاری شده بودند، در خدمت اعتراض قرار می‌گیرند و هر کسی از قشر و انگیزه خودش با این موج اعتراضی همراه می‌شود

سیاسی راد: در جایی مطالعه می‌کردم که گفته می‌شد در فرانسه، کافه‌ها محل دموکراسی بودند. دموکراسی که از دل جامعه انقلابی فرانسه درآمد، حاصل کافه‌نشینی بود. مفهوم کافه در فرانسه روایت‌های متفاوت و اجتماعی دارد. یک میز سراسری که در قهوه‌خانه‌های ایران نیز وجود دارد، اسمش کافه بود؛ اما نه به شکل الان! کافه جای روشنفکران طی تاریخ بوده است. این پاتوق‌هایی که توسط معترضین تسخیر شد، مهم‌ترین نمود آن را در فیلم «کندو» با بازیگری بهروز وثوقی می‌شد دید. فردی فرودست که طی یک شرط و قراری با آقای حسینی به‌عنوان زندان سیاسی دارد همه کافه‌ها و مشروب‌خواری‌های شهر را شروع به تسخیرکردن می‌کند. همه این پاتوق‌ها را با عصیان عجیب و غریبی تسخیر می‌کند. واقعیت این است که انگار «فریدون گله» – کارگردان اثر – پیش‌بینی کرده بود چه اتفاقی رخ می‌دهد. به عبارتی هر چه پیش می‌رویم و به سال ۱۳۵۷ نزدیک‌تر می‌شویم، این اتفاق در وجه حداکثری رخ می‌دهد. کاباره‌ها، کافه‌ها و اماکنی که برای نوعی از تفریح و شادی پایه‌گذاری شده بودند، در خدمت اعتراض قرار می‌گیرند و هر کسی از قشر و انگیزه خودش با این موج اعتراضی همراه می‌شود. شما محفل «گوته» که یک محفل ادبی و هنری است را ببینید که تا چه اندازه در جریان اعتراضات سیاسی و اجتماعی دوران خودش تأثیرگذار است و ماندگار می‌شود. به‌هیچ‌وجه نمی‌توان منکر تأثیرات مقوی پاتوق‌ها در جریان انقلاب‌ها یا اعتراضات بود، اما شیوه این تأثیرگذاری در ادوار مختلف تا حدود زیادی متفاوت بوده و هست.
 

/ انتهای پیام / 

source

rastannameh.ir

توسط rastannameh.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *