گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ سید حسامالدین جنید: آثار نادر ابراهیمی بسیار خواندنی است؛ اما خودِ نادر و ایدههایش کمتر مورد تأمل قرار گرفته است و کمتر کسی خوانشی دراینباره منتشر کرده است. گویی بنا بر دیده نشدن اوست؛ چه رسد به تأمل درباره فکر او. اگر آثار نادر ابراهیمی، امروزه خوانده میشود، دلیلش نه تلاش جریان روشنفکری و نه اهتمام جریان مذهبی است؛ بلکه این کشش و توان خود آثار بوده که آن را برای مخاطب خواندنی کرده و نگذاشته است گرد فراموشی روی آثار او بنشیند. درباره نادر ابراهیمی، نویسنده ایراندوست و انقلابی و البته صاحبنظر، که راقم مرقومههای خواندنی بسیاری است، باید تأمل کرد و او و فکرش را به مخاطب ایرانی شناساند. آنچه در ادامه میخوانید نگاهی است به آثار و افکار این نویسنده شهیر.
۱. مقدمهای بر نادر ابراهیمی
بسیاری با نام و نشان هنرمند آمدهاند و رفتهاند، شاید شرافتمندانه و در سکوت و برکنار از همهچیز و همهکس؛ شاید هم پرجنجال و در پی نام و نان. اما نادر ابراهیمی، متعهدنویسی بود که نیامده بود تا فقط شریف زیست کند، ساکت و برکنار باشد یا لقب و مدالی بگیرد و مزدی و افتخاری؛ او آمده بود تا متعهدانه زیر و رو کند، جهتمندانه مبارزه کند و قدرتمندانه حضور آرمانهایش را به اثبات برساند.
نادر ابراهیمی، متعهدنویسی بود که نیامده بود تا فقط شریف زیست کند؛ ساکت و برکنار باشد یا لقب و مدالی بگیرد و مزدی و افتخاری. او آمده بود تا متعهدانه زیر و رو کند، جهتمندانه مبارزه کند و قدرتمندانه حضور آرمانهایش را به اثبات برساند.
نادر ابراهیمی، فرزندِ اکنونِ زمانه خویش بود؛ فرزندی خلف که برای فرداهای دورِ ایران مینوشت؛ فرداهایی که بسته به همتِ ملت، حال خواهد شد. این مردِ شیفته ایرانِ اهلِ ایمان، با سلاحِ قلم از آرمانها غبارروبی می-کرد و خویش را نه یک نویسنده والامقامِ برکنار از همهچیز، بلکه مبارزی وسطِ معرکه میدانست؛ مبارزی علیه ستم. او اهل ایمان بود و اهل ایران.
نادر ابراهیمی تنها در نوشتنِ داستان خلاصه نمیشود؛ نادرِ روزنامهنگار، نادرِ فیلمساز، نادرِ ایرانپژوه، نادرِ ترانهسرا، نادرِ مدرس، نادرِ ناشر و نادرِ خطاط، وجوه دیگر او بود که البته هیچکدامش بُرندهتر از وجه نادرِ داستاننویس و نادرِ قلم نبود.
آثارِ بدیعِ نادر، جملگی توفندهاند و پُرامید؛ بهگونهای که خواننده را به حرکت وا میدارند. او در «مردی در تبعید ابدی» ملاصدرای بنیانکَن را به تصویر میکشد، در «سه دیدار» از امامِ آغازگرِ توفان مینویسد، در «بر جادههای آبی سرخ» حماسه میرمهنای دلاورِ دریای جنوب را بازگو میکند، در «آتش بدون دود» خیزشِ انقلابیِ قومِ شریفِ ترکمن را روایت میکند، در «با سرودخوانِ جنگ در خِطه نام و ننگ» ما را مجنونِ پاکانِ هشت سال دفاع مقدس میکند، در «ابنمشغله» و «ابوالمشاغل» از زیستِ متعهدانهاش پرده برمیدارد، در «صوفیانهها و عارفانهها» تاریخِ پُربرگِ پنج هزار سال ادبیات داستانی ایران را ورق میزند، در «سفرهای دور و درازِ هامی و کامی در وطن» استعمار نظام آموزشیِ زمان پهلوی را فریاد میزند، در «لوازم نویسندگی» چگونه متعهدانه قلم به دست گرفتن را به عاشقانِ قلم میآموزد و به همین ترتیب، در سایر آثارش، فَوَرانِ آرمان و تعهد به حقیقت ادامه دارد.
در تمامِ آثارِ نادر ابراهیمی، بهرغم متنوع بودن و همه تمایزات، مشترکاتی پُررنگ وجود دارد؛ مشترکاتی که ناشی از محکمات و ثابتاتِ فکریِ او است؛ مفاهیمی چون: کنار نیامدن، زانو نزدن و زیر بار فشار و تهدید و تطمیع و تمسخر لک برنداشتن، مقاومت و ایستادگی بر سر باورها و در آخر برای ایران، به عشق ایران و در مورد ایران جوشیدن و فَوران کردن.
۲. ایمانِ نادر، ایرانِ نادر
تمایلاتِ وطنخواهانه نادر ابراهیمی در تکتک آثارش به قدری عیان است که میتوان چنین ادعا کرد که ایران، اصلیترین ویژگی آثارش است. ولی باید توجه داشت که ایران در تفکر نادر ابراهیمی، تعریفی بیروح و بیهویت یا شاعرانه و ناسیونالیستی ندارد و همچنین این تفسیر بههیچ وجه باستانگرایانه یا از طرفی دیگر، طرفدار مدرنیته نیست.
ایران در تفکر نادر ابراهیمی، تعریفی بیروح و بیهویت یا شاعرانه و ناسیونالیستی ندارد و همچنین این تفسیر بههیچوجه باستانگرایانه یا از طرفی دیگر، طرفدار مدرنیته نیست.
نادر ابراهیمی در آثارش، هویت ایران را بازتعریف میکند و ملت ایران را یک ملتِ مذهبیِ ظلمستیزِ عدالتخواه میداند؛ ملتی که ساختن و راه انداختنِ انقلابها را خوب بَلد است و هویتی انقلابی دارد.
نادر، خاکِ ایران را مقدس میدانست؛ چون بر این اعتقاد میزیست که ایران، محل بارور شدنِ ایمان ماست؛ پس در اندیشه او خاکی را که با ایمان و اعتقاد سنگربندی شده باشد، باید تقدیس کرد. بنابراین، نادر ابراهیمی راهِ ایمان و راهِ ایران را یکی میپنداشت. او بر این مبنا وطن را مجموعهای از آثار باستانی نمیدید و منتقدِ ملایانی بود که ناوابستگی به وطن را اوجِ اسلامخواهی تفسیر میکردند. از طرفی پهلوی را ستمکارترین نظام حکومتی جهان میدانست و رضاخانِ بیگانه با علم و فرهنگ و دین و هنر را در آثارش اساساً نه ادامه تاریخ ملت که بیگانه با ملت ایران تصویر میکرد.
او فخرِ ایران و ایرانی را نه بناهای تاریخی ساختهشده بر گُرده مظلومان، بلکه عدالتخواهی و ظلمناپذیری ایرانیان میدانست و به ملتِ معتقدِ متفکرِ اهلِ حق و باطلِ ایثارگرِ پُرامیدِ ضداستبداد افتخار میکرد و در ستایش آن مینوشت.
باید اشاره کرد که بسیاری از هنرمندان و قلمبهدستان برای وطن دویدند؛ اما، چون امر ملی را درک نکرده بودند، نفهمیدند که برای کدام وطن عَرق ریختهاند. اما نادر ابراهیمی از معدود اهل قلمی بود که امر ملی و چیستی و ضرورت آن را درک کرده بود و خالصانه برای آن میدوید؛ تا گاهِ مرگ.
۳. جدال نادر با اَختگانِ قیدِ امیدزده
نادر ابراهیمی که شبهروشنفکران را در آثارش اَخته مینامد، از اصلیترین راویانِ شکستِ آنان است. او شبهروشنفکران را وجودهای باطلی میداند که نه اهل اقداماند و نه عمل؛ کسانی که با مشتی از کلماتِ مستعملِ فرسوده، ادعای عشق به مردم، عشق به ایران و عشق به آزادی دارند؛ اما با گستردنِ حس ناامیدی به خدمتگزاری به استعمار مشغولاند.
نادر ابراهیمی، دکانِ شبهروشنفکران، این اَختگانِ قیدِ امیدزده را ضد عرب بودن یا باستانگرا بودن میدانست و مشی این تسلیمشدگان را چشمکی به غرب یا کرشمهای به شرق تصویر میکرد. از نظر او، اَختگانِ پرمدعای میهن، ملینُمایان و چپهای اَداییِ کافهنشینی هستند که کاری جز تحقیر ملت ایران، مقدسات ایران، سنن ایرانی، آداب ایرانی، زن ایرانی و مرد ایرانی نداشتند تا نزد غربیان محبوب باشند و درحقیقت این عده ضدتحولترین، ضدآزادیترین، ضدمعنویتترین و ضدوطنترینِ مردماند که آلت فعل سرمایهداران و ستمگران و جهانخواران شدهاند و توجیهگرانِ آنها.
از نظر نادر، شبهروشنفکران، ملینُمایان و چپهای اَداییِ کافهنشینی هستند که کاری جز تحقیر ملت ایران، مقدسات ایران، سنن ایرانی، آداب ایرانی، زن ایرانی و مرد ایرانی نداشتند تا نزد غربیان محبوب باشند.
او شبهروشنفکرانِ ایرانی را دچار بحران هویت میدانست و از قفلشدگیِ تئوریک آنان میگفت و مینوشت تا به همه اعلام کند که این قشرِ ضدایرانی، با افکارِ کرایهای و اندیشه اجارهای میخواهد بنبست و یأس و ناتوانی خودش را اجتماعی کند؛ چون معیارشان درباب ناتوانیِ وطن، ناتوانیِ خودشان است.
شاید مهمترین و جدیترین جدال نادر ابراهیمی با شبهروشنفکرانِ را بتوان در برهه هشت سال دفاع مقدس نگریست که شرح آن در کتاب «با سرودخوانِ جنگ در خِطه نام و ننگ» آورده شده است. او در مقدمه این کتاب، دفاع مقدس را عظیمترین، مؤمنانهترین، دلاورانهترین، ایرانیترین و سالمترین جنگی میداند که ملت ما از آغاز تاریخ تاکنون داشته است و همچنین شبهای ماندن در خاکریز را از خوشترین و باشکوهترین شبهای زندگیاش میداند که برای توصیف این عظمت، اذعان میکند که کلمات بسیار حقیرند و ناتوان. او با این تصویر از دفاع مقدس، جنگ را عرصه حضور شیردلان میانگارد و شبهروشنفکرانِ از جنگ گریخته را بزدل خطاب میکند و نقل به مفهوم بیان میکند که شبهروشنفکران، همه انقلابهای ملی و مردمی و جملگیِ جنگهای استقلالطلبانه، آزادیخواهانه و ضداستعماریِ تمام ملتهای جهان را به دلیل آنکه خطری برای خودشان ندارد، میستایند؛ آن هم با چه مجذوبشدگیِ شهوانی و خُماریِ شگفتانگیزی؛ اما نوبت به میهنِ خوبِ خودشان که میرسد، اگر مردمیترین جنگ و جهادِ جهان نیز در جریان باشد، از آنجا که اگر بخواهند بستایند، ناگریزند به شکلی مشارکت کنند، دراینباره نه فقط سکوت اختیار میکنند ـ که کاش میکردند ـ، بلکه سنگ بنا را بر این میگذارند تا مقدسترین جنگِ تاریخِ این سرزمین را با اراجیفی لکهدار کنند و چنین است که این شبهروشنفکرانِ اَخته قیدِ امیدزده، مایه شرمساری و بیآبروییِ ملت خویشاند.
در نظر نادر ابراهیمی، وطنِ اَختگانِ شبهروشنفکر، جایی است که سود بیشتری عایدشان شود و این قماش، نه وطنپرست که وطنپرستنُمایانی سودپرستاند که وطنشان را سودشان مشخص میکند.
۴. نادر، مردی در بایکوتِ اَبدی
رسمِ ناجوانمردان بر این است که اگر با حرف یا اندیشه و اثری لج کنند، به آن یورش میبرند؛ اما اگر همین عده بخواهند برخوردِ کوبندهتری داشته باشند و ناجوانمردانهتر پیش بروند، اساساً آن اندیشه و اثر را به حساب نمیآورند و خود را به ندیدن میزنند. اسفناک اینکه شبهروشنفکران و متحجرانِ مذهبی، در قبال نادر ابراهیمی، توطئه سکوت پیش گرفتند و تعمداً نگذاشتند که او دیده شود و انکارش کردند، پس چنین شد که خیلی زود آب از سر نادر ابراهیمی گذشت و عدهای آثارش را نخوانده، فاتحهاش را خواندند؛ چون دیده شدنِ قلمِ نادر، دکانِ این قماش را تخته میکرد.
در نظر نادر ابراهیمی، وطنِ اَختگانِ شبهروشنفکر، جایی است که سود بیشتری عایدشان شود و این قماش، نه وطنپرست که وطنپرستنُمایانی سودپرستاند که وطنشان را سودشان مشخص میکند.
البته منادیانِ توطئه سکوت، محاسبه نکرده بودند که قدرت اندیشه و جاذبه قلمِ نادر ابراهیمی را از تاریخ نمیتوان پنهان کرد. بنابراین، بعد از نتیجه نگرفتن از توطئه سکوت، حمله مستقیم و بیپروا به او آغاز شد و به این ترتیب بود که نادر، زخم میخورد و خونِ زخمهایش را به جوهرِ قلم تبدیل و بر کاغذ پیاده میکرد.
بخشی از روایتِ فشارِ دیکتاتوراندیشان و ذکرِ یکدندگی او بر آرمانش و باج ندادن و قد خم نکردنِ او اینگونه است:
مهمترین اثر داستانی نادر ابراهیمی، رمان هفتجلدی «آتش بدون دود» است؛ اثری که نادر برای خلق آن، سالها با مردمِ ترکمنصحرا صادقانه زیسته، اثری که عصاره نادر ابراهیمی است و از حماسه و عشق، از درد خرافه و درد اصلاح، از دغدغه ایمان و دغدغه ایران را پُر و پیمان، درونش دارد. به اعتراف نویسنده، آتش بدون دود طی پانزده سال به طُرقِ مختلف بازنویسی شد که درنهایت این اثر شاهکار منتشر شد. اما نهتنها این اثر دیده نشد که حتی احدی در آن برهه، سراغ آتش بدون دود را نگرفت. البته نادر پاپس نکشید و برای فروش این اثر، بیتکبر دورهگرد شد و خانهبهخانه را دقالباب کرد که: خانم محترم! آقا جان! آتش بدون دود نمیخرید؟ و روزگار این چنین گشت که شاهکارِ داستانیِ نادر ابراهیمی یعنی آتش بدون دود را هیچ کتاب-فروشی از او نخرید، حتی یک جلدش را و اثر روی دستش ماند که ماند.
بعد از مدتی کاشف به عمل آمد که علتِ بایکوتِ کتابِ آتش بدون دود، جوابِ رد نادر ابراهیمی به عضویت در شورای نویسندگان حزب توده بوده است. البته تودهایها دستبردار نبودند و به سراغش میفرستند تا باز با او برای عضویت در حزب مذاکره کنند. آنان به نادر میگویند حزب به تو و قلم تو و تفکر تو احتیاج دارد؛ اما نادر جواب قبلی را تکرار میکند، به او میگویند پول؟ شهرت؟ فروش فوقالعاده کتابهایت؟ بر صدر نشستن و منزلتدیدن نمیخواهی؟ که نادر جواب قبلی را محکمتر تکرار میکند، یک «نه» قاطعِ مشددِ با عین. در آخر نادر با لحنِ غیردوستانهای خطاب میشود: ما عوضت میکنیم و به راهت میآوریم و اگر تمرد کنی تو را به خاک سیاه مینشانیم. نادر با نیشخندی به رفتن بدرقهشان میکند.
نادر در «ابوالمشاغل» مینویسد: «شاید باور نکردنی باشد و باور نکنید که من در طولِ چند ماه، آهستهآهسته و بدون اینکه بفهمم چگونه و چرا، بدنام شدم، لجنمال شدم، بیآبرو شدم و به روزِ سگ افتادم.»
پس از آن نه قاطعِ نادر، پسلرزههای این نَه آغاز میشود. نادر را پس از این ماجرا به ساواک وصل کردند و شایعه کردند از شاه خانهها گرفته است. به او بستند که آریامهری است و دوستانش را به وجه رایج مملکت به ساواک فروخته، همه هم باور کردند.
او اکنون در حیات نیست؛ اما آثار این قلمزنِ همیشهزنده متفکر، هنوز هم دارد تقاصِ باج ندادنها و قاطعانه نه گفتنهای او به آفاتِ زمان را نقداً پرداخت میکند و بهیقین، او همچنان مطعونِ همیشگی تُنکمایگانِ شبه-روشنفکرِ اخته است. البته باکی نیست؛ چون کتابِ خوب تا ابد میماند و شاید هنوز عصر نادرِ متوفای دهه هشتاد فرا نرسیده است.
۵. نویسنده وطن، علیه دشمنانِ وطن
نادر ابراهیمی، نویسندگی را دارای رسالتی سنگین میدانست و در نگاه او، نویسنده باید در خطِ بیدارسازی و برانگیزیِ ملتها و علیه استعمار و استثمار و سرمایهداری قدمهای بلند بردارد، برانگیزد، بیدار کند و مسئولیت ایجاد کند. همه اینها مستلزم آن است که نویسنده از قبل، خود بیدار شود، برانگیخته شود و مؤثر باشد تا بتواند بر بقیه تأثیر بگذارد و ادبیاتی متعهد خلق کند. این مشیِ نادر ابراهیمی، اعلام جرمی است علیه نویسندگانِ نامسئولی که با عقدههای عاطفی و عقیده اشرافی و ضدمردمی قلم به دست میگیرند و جهانی خراب و سیهبخت و بیآرمان را برای خواننده ترسیم میکنند.
نادر را میتوان متعهدترین و آرمانخواهترین داستاننویسِ صد سالِ اخیرِ میهن دانست؛ نویسندهای برای تکبیر زدن که ضرورتِ خوانشِ آثارش در این روزگار حس میشود، آرمانگرایی که دردِ دیگران را در دل داشت و خوانندگانِ آثارش را علیه ظلم میشوراند؛ مردی که برای وطن نادر بود، همچون نامش.
او مدافعِ ادبیاتِ حقیقتگرای درخدمتِ سعادتِ انسان بود و هنر نوشتن را ابزار اساسیِ ضدستم میدانست و تعلیم میداد و معتقد بود که نویسنده باید قبل از قلم به دست گرفتن، تفکراتش را صیقل دهد و آرمان و انگیزههایش را مدام بازخوانی کند.
نادرِ بنیانگذارِ ادبیاتِ متعهدِ منتقدِ حقیقتگرای آرمانخواه، برخلاف بسیاری که میخواهند سیاست را از خیلی چیزها جدا کنند، سیاستاندیشانه مینوشت و حتی معتقد بود که باید برای کودکان و به زبان کودکان، بسیاری از مفاهیمِ درستِ مهم را تعلیم داد، مثلاً در برهه جنگ که بسیاری از بزدلان در نقابِ صلحطلبی بر شعارِ «نه بر جنگ» میکوفتند، در همان زمان، نادر در آثارش فریاد میزد که باید جلوی آثارِ مبتذلِ غربی با مضمون نفرت از جنگ را، که برای کودکان ترجمه میشود گرفت و خلاقانه و متعهدانه برای کودکان قلم زد. نتیجه تفکراتش درباب چگونه قلمزدن برای کودکان، در پنججلدیِ مجموعه مسائل ادبیات کودک جمعآوری شده است.
این مبارزِ وفادار به آرمان، معتقد بود که دلبستگی به وطن، از لوازمِ قطعیِ نویسندگی است و بهترین و جدیترین راهِ مبارزه با استبداد و استعمار را، برای خودش، قلمزدن میدانست؛ قلمی علیه یک جهانِ بی-آرمان.
در پایان، نادر ابراهیمی را میتوان متعهدترین و آرمانخواهترین داستاننویسِ صد سالِ اخیرِ میهن دانست؛ نویسندهای برای تکبیر زدن که ضرورتِ خوانشِ آثارش در این روزگار حس میشود، آرمانگرایی که دردِ دیگران را در دل داشت و با قلمِ جسور و باحیا و صادق و بدونِ ناخالصیاش، زلزله بر جانِ آدمی میانداخت و خوانندگانِ آثارش را علیه ظلم میشوراند؛ مردی که برای وطن نادر بود، همچون نامش.
/انتهای پیام/

source