Wp Header Logo 480.png

گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ فاطمه خورشیدی: این یادداشت در اعزاز و اکرام نادر ابراهیمی، ادیبِ نام‌آور ایرانی نوشته شده است.

نوشتن، هماره مطلوب و مسرت‌بخش است؛ لکن نوشتن دربارۀ بزرگان، ادیبان و صاحبانِ قلم، بسیار دشوار می‌نُماید. هر دم که دربارۀ یک ادیب، ارادۀ نوشتن می‌کنی، انگار کُن که در آن لحظه، مخیله و انگشتان دست، سراسر ناتوان و زبان، به‌کلی الکن می‌شوند و قدرتِ قلمِ آن ادیب، به چینشِ کلمه‌هایت، اِذن نمی‌دهد. نادر ابراهیمی، از جملۀ ادیبانی است که در وصفِ نوشتن درباره‌شان چند کلمه‌ای عرض کردم. برای نوشتن دربارۀ نادر، پنداری که کلمه‌ها می‌ایستند به انتظار، تا آنکه بتوانی عاقبت امر برای کنار یکدیگر گذاردنشان، جهدی بنُمایی. باری، چند کلمه‌ای در وصفِ او و اندیشه‌اش به نگارش درآمده است.

قلم و تحریر نادر را نمی‌توان تنها در یک سنخ محدود کرد. تعهدی که او در برابر نویسندگی داشته، سبب حذاقت فکر و ژرف‌اندیشی‌اش شده است. ملایمتِ طبعِ نادر، آن‌دم که عشق را شرح می‌دهد، قلم افتخارآمیز و سرافرازش، آن هنگام که وطن ـ این آسمانی‌ترین زمین ـ را می‌ستاید، نگارشِ توفنده‌اش، آن موعد که بشارت‌نامه ـ اعلامیۀ خمینی می‌آید ـ را ثبت می‌کند، تحریرِ مُریدگونه‌اش، آن لحظه‌هایی که دربارۀ روح‌الله، مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد، می‌نویسد، تواضعش، آن وقت که اثری از آثار ارزشمندش را خاکسارانه به ملت ایران ـ ملتی که عظیم‌ترین انقلاب تاریخ را رقم زده ـ پیشکش می‌کند، شجاعتش، آن موسم که حماسۀ دفاع و در قلبِ حادثه ماندن را مدح می‌گوید، بیانِ صمیمی و دوستانه‌اش، آن‌گاه که در «ابوالمشاغل»، داستان زندگیِ کاری‌اش را می‌نویسد، جدیت و تأکیدش، آن‌زمان که در باب مدرنیته و ماشینی‌شدنِ انسان، انذار می‌دهد، لحن معلم‌گونه‌اش، آن‌حین که لوازم نویسندگی را به جویندگانِ نوشتن، تعلیم می‌دهد، همه و همه روشنگرِ این مهم هستند.

در زمانۀ نادر، میان جملگیِ نویسندگان و اهل قلم، در آن تلاطم و تیره بازارِ شبه‌روشنفکری، او راهی پرمخافت را برای دفاع از حقیقت پیمود؛ راهی ارزشمند و پیمودنی. او می‌نوشت تا نگذارد که حقیقت، مکتوم بماند یا آنکه وارونه به چشم و گوش و روح مردم روانه شود. او می‌نوشت تا حقیقت به روح آدمیان نزدیک شود؛ چرا که «روح، در نَمورِ پَرت‌افتادگی از حقیقت، آهسته آهسته می‌گندد، می‌پوسد و غبار اندوه می‌شود». او می‌نوشت تا مبادا روح هم‌میهنانش، پوسیده شود. دوری از حقیقت، آدمیان را عبث‌باور می‌نماید و از ارزش می‌اندازد. همان می‌شود که «منِ خویشتن‌شان را به‌آسانی به بازار بنجل‌فروشان بُرده و نعره برمی‌کشند که آن را با خویش آورده‌اند تا به هیچ بفروشند». نادر، دلش برای روح هم‌میهنانش می‌تپید. او عاشق بود، متعهد بود، دغدغه‌مند بود و هویداست که شورِ نوشتن، هیچ‌گاه درون یک ادیبِ متعهدِ عاشق، فروکش نمی‌کند.

در روزگار زیستنِ نادر، رفته‌رفته برخی از دوستان او، از دور و برش پراکنده می‌شدند. نه آنکه نادر بخواهد با آنها تلخ باشد و دوستی نکند؛ نه! او تنها بر باورش مصمم مانده بود و همین استواریِ فکر او به‌سان سدی بود که دوست‌نُمایانِ تزلزل‌اندیش و ساده‌باورانِ آسان‌بین را از او دور می‌کرد. در واقع این حمیت و آزادگیِ نادر بود که موجب می‌شد برخی از دوستان، او را طرد کنند و در دیگر سو، دشمنان، لب به تهمت و افترا بگشایند و حتی نگذارند آثار ارزشمندِ او، دیده و خوانده شود. اما چه باک! مگر مرارت، مقصودِ نادر را رو به پژمردگی می‌بَرَد؟ مگر می‌شود با تلخی و خشم، او را نومید و دلسرد کرد؟ آتشی که نَمیرد در دل اوست. نادر در برابر همۀ بهتان‌ها چه شایسته نوشته است: «هرکس که کاری می‌کند، هرقدر هم کوچک، در معرض خشم کسانی‌ست که کاری نمی‌کنند. هرکس که چیزی را می‌سازد ـ حتی لانۀ فروریختۀ یک جُفت قُمری را ـ منفور همۀ کسانی ست که اهل ساختن نیستند. هرکس که چیزی را تغییر می‌دهد ـ فقط به‌قدر جابه‌جاکردن یک گلدان که گیاهِ درون آن، ممکن است در سایه بپوسد و بمیرد ـ باید در انتظار سنگباران همۀ کسانی باشد که عاشق توقف‌اند.» و «هر انسانِ واقعی، در زندگی، پایبند به اصولی است که با تهدید و تطمیع و تمسخر، از آن اصول منحرف نمی‌شود».

نادر را چگونه می‌توان شناخت و ادراک نمود؟ او میهن‌دوست بود؛ اما ناسیونالیست نبود. طبیعت گرا بود؛ اما ناتورالیست نبود. روشنفکر بود؛ اما انتلکتوئل نبود. سیاسی بود؛ اما سیاست‌زده نبود و وجه مثبت و مردمی‌بودنِ سیاست را برگزیده بود. مردمی بود؛ اما پوپولیست نبود. عاشق بود؛ اما بی‌چهارچوب و بی‌اصول نبود؛ و ده‌ها بود، اما نبودِ دیگر. او به‌راستی، نادر بود. مردی که در این میهن، مانند همۀ نادره‌مردان و نادره‌زنانِ استوارِ ایرانی، رسم ایستادن می‌دانست. مردی که تلاش می‌کرد تأثیر و تغییری خوشایند بیافریند:

«مهم این است باور داشته باشیم که آمده‌ایم تأثیر بگذاریم و تغییر بدهیم؛ نیامده‌ایم که فقط باشیم و بودنی بدونِ شدن را تجربه کنیم».

/انتهای پیام/

source

rastannameh.ir

توسط rastannameh.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *