Wp Header Logo 634.png

گروه فرهنگ و هنر«سدید»؛ اشکان شاه‌محمدی: زبان فارسی نه فقط به‌عنوان ابزار یک ارتباطی، بلکه به‌مثابه ستون فقرات هویت فرهنگی و تاریخی ما، در تلاطم عصر دیجیتال و سیطره شبکه‌های اجتماعی، با بحرانی چندوجهی مواجه شده است. این نوشتار، با صرف‌نظر از فرصت‌های بالقوه این دوران که مجالی دیگر می‌طلبد، مشخصاً به نقد و آسیب‌شناسی چالش‌هایی چون فرسایش زبان معیار، هجوم نگران‌کننده واژگان بیگانه و سطحی شدن کاربرد زبان می‌پردازد؛ پدیده‌هایی که بیش از هر زمان دیگر، کیستی ما را در معرض تهدید قرار داده‌اند.

 

کیستی ما در گرو زبان ما

در دورانی که انگشتان ما بیش از نیاکانمان بر نگارش واژه‌ها می‌رقصند و صدایمان در فضاهای مجازی بیش از هر زمان دیگری به گوش می‌رسد، زبان فارسی در بزنگاهی حساس و پرمخاطره ایستاده است. تحول دیجیتال و گسترش شبکه‌های اجتماعی، پدیده‌ای بی‌سابقه را رقم زده است؛ میلیون‌ها ایرانی که شاید تا قرن گذشته در طول زندگی خود هرگز ضرورتی برای نگارش متنی یک صفحه‌ای نمی‌دیدند، اکنون روزانه ده‌ها پیام می‌نویسند و صدها نوشته می‌خوانند.

این فراگیری بی‌سابقه در نوشتن و سخن‌گفتن، شمشیری دو لبه است: از یک سو به طور بالقوه می‌تواند فرصتی برای پویایی و زایش در زبان فراهم آورد و از سوی دیگر – که تمرکز این یادداشت بر آن است – میدانی برای چالش‌هایی ژرف و نگران‌کننده چون فرسایش زبان معیار، هجوم بی‌وقفه واژگان بیگانه و عادی‌سازی الگوهای زبانی کم‌مایه و نازل است. نوشتار محاوره‌ای که روزبه‌روز بر گستره نفوذ خود در برابر زبان معیار می‌افزاید، مرز میان گفتار و نوشتار را کم‌رنگ کرده و این روند، پرسش‌های مهمی را پیش روی ما قرار می‌دهد که نیازمند تحلیل انتقادی است.

این وضعیت، تنها یک مسئله زبان‌شناختی نیست؛ بلکه مستقیماً با تار و پود هویت ایرانی و انتخاب‌های روزمره ما در تعریف کیستی‌مان گره خورده است. اگرچه این تحول دیجیتال، بالقوه فرصت‌هایی برای پویایی زبان فارسی در خود دارد، اما گستردگی و عمق چالش‌های پیش رو، ایجاب می‌کند که در این یادداشت، با نگاهی انتقادی و تحلیلی، مشخصاً بر آسیب‌شناسی وضعیت کنونی زبان فارسی در عصر دیجیتال و تبیین نگرانی‌های هویتی مترتب بر آن تمرکز کنیم.

 

تغییرات اجتماعی و تأثیر آن بر زبان

تا همین چند دهه پیش، نوشتن یک عمل رسمی و تشریفاتی بود. یک فرد عادی در جامعه شاید در تمام زندگی خود جز چند نامه اداری، متن دیگری نمی‌نوشت. زبان نوشتار، زبانی متمایز از گفتار روزمره و پایبند به قواعد معیار بود. اما اکنون و با ورود شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌ها، نوشتار از حالت تشریفاتی خارج شده و به بخشی از مکالمات روزمره تبدیل شده است.

تا همین چند دهه پیش، نوشتن یک عمل رسمی و تشریفاتی بود. یک فرد عادی در جامعه شاید در تمام زندگی خود جز چند نامه اداری، متن دیگری نمی‌نوشت.

هرچند زبان فارسی همچون موجودی زنده در طول تاریخ همواره از تحولات اجتماعی و تکنولوژیک تأثیر پذیرفته و خود را با شرایط نو، همساز کرده است، اما سرعت و عمق تغییرات اخیر، بی‌سابقه و نگران‌کننده است. هر روز میلیون‌ها ایرانی در فضای مجازی می‌نویسند، بی‌آنکه ضرورتی برای انطباق کامل با هنجارهای زبان معیار و رسمی احساس کنند یا اساساً چنین دغدغه‌ای در اولویت‌های ارتباطی آنان باشد.

البته باید توجه داشت که تعاملات روزمره در فضای دیجیتال، گونه‌ای جدید از زبان فارسی را شکل می‌دهد که نه کاملاً محاوره‌ای است و نه کاملاً معیار. این پدیده نوظهور، از یک سو مرجعیت زبان معیار را به‌شدت تضعیف می‌کند و از سوی دیگر، امکان عمومی شدن زبان و مشارکت گسترده‌تر مردم در تولید محتوا را فراهم می‌آورد. بااین‌حال، باید با نگاهی انتقادی پرسید که آیا این گسترش کمی، لزوماً به ارتقای کیفی زبان یا تقویت بنیان‌های آن منجر شده است؟ یا اینکه عمدتاً شاهد تکثیر گونه‌های زبانی نازل‌تر، رواج بی‌قاعدگی‌های ساختاری و دورشدن از غنای زبان معیار هستیم؟ اگرچه پتانسیل‌هایی برای بروز خلاقیت جمعی در این فضا وجود دارد، اما غلبه محتوای کم‌مایه و سطحی و عادی‌سازی شکستن هنجارهای زبانی، این پتانسیل‌ها را تحت‌الشعاع قرار داده و زنگ خطری جدی برای سلامت زبان فارسی به شمار می‌رود. آنچه امروز شاهدیم، مرزشکنی فزاینده میان زبان گفتار و نوشتار است. این تغییر می‌تواند تهدیدی جدی برای پاسداشت اصالت و سلامت زبان فارسی باشد؛ تهدیدی که متأسفانه تاکنون با غفلت و عدم مدیریت هوشمندانه، به آن اجازه گسترش داده‌ایم.

 

ورود واژگان بیگانه و مرجعیت زبان انگلیسی

امروزه گوش سپردن به گفتگوی نسل جوان ما، تجربه‌ای تأمل‌برانگیز و گاه هشداردهنده است؛ جمله‌هایی که با واژگان فارسی آغاز می‌شوند و ناگهان با عباراتی چون «دِیت»، «کاپل» یا «شخصیت پیکمی» ادامه می‌یابند. این پدیده فراتر از یک تحول زبانی ساده است و نشان از فرسایش مرجعیت زبان فارسی و جایگزینی تدریجی آن با زبان انگلیسی، به‌ویژه در انتخاب واژه و بیان مفاهیم جدید یا حتی مفاهیم دارای معادل فارسی دارد.

امروزه گوش سپردن به گفتگوی نسل جوان ما، تجربه‌ای تأمل‌برانگیز و گاه هشداردهنده است؛ جمله‌هایی که با واژگان فارسی آغاز می‌شوند و ناگهان با عباراتی چون «دِیت»، «کاپل» یا «شخصیت پیکمی» ادامه می‌یابند. این پدیده فراتر از یک تحول زبانی ساده است و نشان از فرسایش مرجعیت زبان فارسی و جایگزینی تدریجی آن با زبان انگلیسی، به‌ویژه در انتخاب واژه و بیان مفاهیم جدید یا حتی مفاهیم دارای معادل فارسی دارد.

اهمیت زبان به‌کاررفته در فضای مجازی آنجا پررنگ‌تر می‌گردد که بدانیم برخلاف دیدگاه رئالیست‌ها که زبان را صرفاً ابزاری برای توصیف جهان می‌دانستند یا مدرنیست‌ها که آن را از بیان واقعیت قاصر می‌پنداشتند، پسامدرنیست‌ها زبان را سازنده جهان ما، دانش ما درباره جهان و نیز هویت ما می‌دانند؛ لذا اعتقاد دارند که زبان، جهان هستی را توصیف نمی‌کند، بلکه آن را بر می‌سازد و در آن دخل‌وتصرف می‌کند.

از منظر نوام چامسکی – که زبان را ابزار سلطه فرهنگی می‌داند – نفوذ یک زبان به زبانی دیگر، صرفاً پدیده‌ای زبان‌شناختی نیست؛ بلکه بخشی از فرایند گسترده‌تر سلطه فرهنگی و تغییر موازنه قدرت نرم است. «جوزف نای» – نظریه‌پرداز قدرت نرم – نیز به همین نکته اشاره می‌کند: «جذابیت فرهنگی یک تمدن، قدرت آن را بیش از زرادخانه‌های نظامی‌اش گسترش می‌دهد.» این جذابیت، زبان را نیز با خود به دیگر فرهنگ‌ها می‌برد و گاه تحمیل می‌کند.

البته باید میان دو دسته از واژگان خارجی تمایز قائل شویم. واژگان فناورانه مانند «اپلیکیشن»، «تلفن» یا «مانیتور» که به دلیل نوپدید بودن مفهوم یا شیء، هنوز معادل فارسی دقیق، رسا و مورد اقبال عمومی برای آن‌ها رواج نیافته است، با واژگانی چون «لایف‌استایل»، «کاپل»، «هیتر» یا «فن» که به‌راحتی می‌توان معادل‌های دقیق و زیبای فارسی برایشان یافت یا پیش‌تر وجود داشته است، تفاوت ماهوی دارند. نگرانی اصلی متوجه دسته دوم است که نشان از نوعی وادادگی فرهنگی یا تقلید سطحی دارد.

این جایگزینی واژگان، تنها تغییر در پوسته زبان نیست؛ بلکه تغییر در لایه‌های عمیق‌تر فرهنگ، ادراک و جهان‌بینی است. وقتی به جای «سبک زندگی» از «لایف‌استایل» یا به جای «باشگاه» از «gym» استفاده می‌کنیم، تنها یک واژه را جایگزین نکرده‌ایم، بلکه ناخودآگاه، بخشی از جهان‌بینی، ارزش‌ها و نگرش‌های فرهنگ مبدأ آن واژه را نیز پذیرفته‌ایم. این فرایند ظریف، تدریجی و اغلب ناآگاهانه، به مرور نه‌تنها زبان، بلکه شیوه نگرش ما به جهان و هویت فرهنگی‌مان را نیز تغییر می‌دهد.

 

چرا باید عمیقاً نگران باشیم؟

زبان فارسی تنها ابزاری برای برقراری ارتباط نیست؛ بلکه سند هویت، حافظه تاریخی، شناسنامه فرهنگی و بستر اصلی تفکر و خلاقیت ماست. هر واژه آن قصه‌ای از تاریخ، فرهنگ و اندیشه این سرزمین را در دل خود نهفته دارد. به همین دلیل است که تغییرات ژرف و آسیب‌زا در زبان، مستقیماً به تضعیف و حتی تغییر در هویت ملی و فرهنگی می‌انجامد. مرحوم سید جواد طباطبایی معتقد بود که زبان فارسی، آن دژ مستحکمی بود که ایرانیان به آن پناه بردند تا از ضربه حمله مغول در امان بمانند و فرهنگ خود را حفظ کنند و به همین دلیل، در دوره پس از حمله مغول آثار ادبی به‌شدت گسترش یافت. همین موضوع در زمان حمله اعراب به ایران نیز رخ داد. ایرانیان با پالایش اسلام از عربیت و قوم‌گرایی افراطی‌اش، توانستند اسلام ناب را پیدا و انتخاب کنند؛ مهم‌ترین محملی که به کمک آن توانستند حجاب عربیت را از سیمای اسلام بردارند، هویت فرهنگی و زبان فارسی بود. همچنین در زمان یونانی‌مآبی شدن ایران توسط سلوکیان، این اشکانیان بودند که با احیای زبان پهلوی (فارسی میانه) توانستند فرهنگ یونانی را برای همیشه از هویت و فرهنگ ما اخراج کنند.

گذشته از این نمونه‌های تاریخی گویا، زبان نه‌تنها وسیله‌ای برای بیان اندیشه، بلکه چارچوبی است که اساساً شیوه اندیشیدن ما را شکل می‌دهد. از این منظر وقتی به جای «خرید» از «شاپینگ» یا به جای «ترس» از «پنیک» استفاده می‌کنیم، در واقع فراتر از یک جایگزینی ساده واژگان، نوعی تغییر در نظام ادراکی و حتی ارزش‌گذاری خود ایجاد کرده‌ایم. زبان، میدانی برای اعمال قدرت و بازتولید هویت اجتماعی است. کاهش مرجعیت زبان فارسی و رواج بی‌رویه عناصر زبانی بیگانه، نه‌تنها یک تحول زبانی، بلکه نشانه‌ای از کاهش قدرت فرهنگی، تضعیف انسجام اجتماعی و ناتوانی ما در بازتولید هویت مستقل و متمایز خویش است.

نگرانی امروز ما، نه از تحول طبیعی و پویایی ذاتی زبان، بلکه از تغییرات شتاب‌زده، مهارنشده و اغلب مخربی است که در بستر فناوری دیجیتال و غفلت نهادهای مسئول رخ می‌دهد. تغییراتی که می‌تواند روایت هزارساله هویت ایرانی را در معرض گسست‌های جبران‌ناپذیری قرار دهد.

 

مسئولیت نخبگان و کنشگران فرهنگی در برابر وضعیت کنونی

در مواجهه با این چالش‌های زبانی عمیق، رویکردهای انفعالی از جمله تقلیل مسئله به «بی‌سوادی جامعه» یا حسرت بر گذشته و نوستالژی زدگی، راهگشا نخواهد بود و صرفاً پاک‌کردن صورت‌مسئله است. تغییرات زبانی در عصر دیجیتال، پدیده‌ای پیچیده و چندوجهی است که نیازمند تحلیل عمیق، شناخت دقیق سازوکارها و کنشگری فعالانه و مسئولانه است، نه صرفاً نکوهش یا انکار واقعیت‌های موجود. در این میان، مسئولیت نخبگان، روشنفکران، نهادهای آموزشی، رسانه‌ها و کنشگران فرهنگی جامعه بیش از پیش برجسته می‌شود. این گروه‌ها و نهادها، به واسطه نقش محوری خود در تولید، بازتولید، توزیع و استانداردسازی سرمایه فرهنگی و زبانی، نمی‌توانند و نباید در قبال وضعیت بحرانی کنونی زبان فارسی در فضای دیجیتال، موضعی خنثی، بی‌تفاوت یا صرفاً نظاره‌گر داشته باشند.

اگر امروز شاهد غلبه گونه‌ای از زبان محاوره در فضای دیجیتال هستیم که گاه از فقر واژگانی شدید، آشفتگی ساختاری، خطاهای فاحش دستوری و نگارشی و تهی‌شدگی معنایی رنج می‌برد، بخشی از این وضعیت وخیم را می‌توان و باید به کم‌کاری، بی‌توجهی، جهت‌گیری‌های نادرست و حتی در مواردی، عملکرد مخرب همین نخبگان و نهادهای فرهنگی نسبت داد.

اگر امروز شاهد غلبه گونه‌ای از زبان محاوره در فضای دیجیتال هستیم که گاه از فقر واژگانی شدید، آشفتگی ساختاری، خطاهای فاحش دستوری و نگارشی و تهی‌شدگی معنایی رنج می‌برد، بخشی از این وضعیت وخیم را می‌توان و باید به کم‌کاری، بی‌توجهی، جهت‌گیری‌های نادرست و حتی در مواردی، عملکرد مخرب همین نخبگان و نهادهای فرهنگی نسبت داد. آیا جریان‌های فکری و فرهنگی مسلط، به قدر کافی به تولید محتوای جذاب، فاخر، دقیق و درعین‌حال قابل‌فهم برای عموم به زبان فارسی معیار و درخور اهتمام ورزیده‌اند؟ آیا رسانه‌ها، به‌ویژه رسانه ملی و بسترهای پرمخاطب مجازی و همچنین نهادهای آموزشی از مدارس تا دانشگاه‌ها، توانسته‌اند الگوهای زبانی غنی، صحیح و پویایی را به جامعه عرضه کنند که هم با نیازهای ارتباطی نسل جدید هم‌خوان باشد و هم پیوند با میراث ادبی و فرهنگی سترگ زبان فارسی را حفظ و تقویت نماید؟ پاسخ به این پرسش‌ها، متأسفانه در بسیاری از موارد منفی است.

بنابراین به جای ارائه فهرستی از راهکارها که در این مجال نمی‌گنجد، تأکید بر این نکته تحلیلی و انتقادی ضروری است که هرگونه تلاش برای مدیریت چالش‌های زبان فارسی در عصر دیجیتال و برون‌رفت از وضعیت نامطلوب فعلی، مستلزم بازنگری جدی و شجاعانه نخبگان و کنشگران فرهنگی در رویکردها، سیاست‌ها و عملکردهای خویش است. این بازنگری باید معطوف به درک صحیح از پویایی‌های زبان، شناخت عمیق از آسیب‌ها و تهدیدها و تعهد عملی به تولید و ترویج محتوایی باشد که زبان فارسی را نه به‌عنوان یک ابزار صرف و دم‌دستی، بلکه به‌مثابه یک عنصر حیاتی هویت‌ساز، اندیشه‌پرور و میراثی گران‌بها، ارج نهد. غفلت از این مسئولیت تاریخی، می‌تواند به تعمیق گسست‌های فرهنگی و زبانی، تشدید آسیب‌های هویتی و در نهایت به محاق رفتن زبان فارسی در عرصه‌های نوین ارتباطی منجر شود و چشم‌انداز آینده آن را با ابهامات و خطرات بیشتری مواجه سازد.

 

تأملی انتقادی بر آینده زبان فارسی

 زبان فارسی، این گنجینه کهن فرهنگ ایرانی، امروز نه فقط در نقطه عطفی تاریخی که در معرض آسیب‌های جدی و فزاینده ناشی از تحولات دیجیتال و پیامدهای فرهنگی آن قرار گرفته است. همان‌گونه که در این نوشتار با رویکردی انتقادی بررسی کردیم، انقلاب دیجیتال در کنار برخی فرصت‌های بالقوه، عمدتاً تهدیدها و چالش‌های بی‌سابقه‌ای را پیش روی این زبان قرار داده است. زبان تنها یک ابزار ارتباطی نیست؛ بلکه بستر اندیشه، هویت و قدرت فرهنگی ماست. فرسایش زبان به معنای فرسایش توانایی ما برای اندیشیدن عمیق، بازتولید فرهنگ اصیل و تداوم هویت تاریخی‌مان است. بااین‌حال، نباید از نظر دور داشت که همین فناوری‌هایی که امروز چالش‌هایی را به وجود آورده‌اند، می‌توانند در صورت مدیریت هوشمندانه، سیاست‌گذاری صحیح و کنشگری مسئولانه، به ابزاری برای مواجهه با این چالش‌ها تبدیل شوند. البته تمرکز ما در این یادداشت به تحلیل انتقادی چالش‌ها و آسیب‌های فراروی زبان فارسی در عصر دیجیتال بود؛ اما می‌توان راهکارهایی را پیشنهاد داد تا به ما کمک کند، میراث کهن زبان فارسی را نه به شکلی منجمد و موزه‌ای، بلکه به صورتی پویا، زنده و توانمند به نسل‌های آینده منتقل کنیم.

 

/ انتهای پیام / 

source

rastannameh.ir

توسط rastannameh.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *