Wp Header Logo 1029.png
خون شهدا، امضای همبستگی ملی | تشییعی که معادلات دشمن را به هم ریخت

در روزی که تهران از دانشگاه تا میدان آزادی مملو از مردم بود، ایران دوباره یک‌صدا شد؛ از پیرمردان جبهه‌دیده تا نوجوانان دهه نودی. تشییع فرماندهان و دانشمندان شهید، نه یک نمایش، بلکه مانور واقعی همبستگی ملی بود؛ صحنه‌ای که به دشمنان این پیام را رساند: با شهادت فرماندهان، این مسیر متوقف نمی‌شود، ما همه ایستاده‌ایم؛ در خط مقدم.

به گزارش خبرگزاری آنا، خیابان انقلاب تا میدان آزادی، امروز نه فقط مسیری برای تشییع چند شهید بود، که معبری شد برای تماشای یک ملت ایستاده. صحنه‌ای که به چشم دیدم، نه در آرشیو تلویزیون‌هاست، نه در کلمات خبرگزاری‌ها می‌گنجد. باید آنجا می‌بودید. باید صدای بغض مردم را با گوش می‌شنیدید. باید دست‌های گره‌خورده نوجوانان دهه نودی را می‌دیدید که پرچم به دوش، با چشمانی برافروخته آمده بودند تا بگویند ما وارثان خاکیم، وارثان خون.

در این سال‌ها، از ارتفاعات قلمون تا جرف‌الصخر، از میدان سیده زینب دمشق تا نبرد‌های کمین‌خورده جنوب لبنان، مرگ را از نزدیک دیده‌ام. گاهی تا فاصله چند متری با ترکش، گاهی میان صفوف جنگجویان زره‌پوش مقاومت، گاهی در سکوت سنگین پس از عملیات. من بار‌ها تشییع دیده‌ام؛ از شهیدان گمنام تا فرماندهان سرشناس. اما آنچه امروز در تهران رخ داد، فقط تشییع نبود؛ بازآفرینی یک ملت بود در قامت خون.

این مردم، با زخم‌هایی در دل، با سفره‌هایی شاید نیمه‌خالی، با دل‌خوری‌هایی از ناکارآمدی‌ها، اما با قلبی سوزان و محکم، آمده بودند تا بگویند:
ما یادمان نرفته؛ نه «هدف» را، نه «دشمن» را.

آمده بودند بگویند: دشمنان بدانند، اگر دستشان به بدن فرمانده‌مان رسید، دست‌شان به «اراده ملت» نمی‌رسد.

آمده بودند بگویند: خون ریخته شده در فرودگاه دمشق، در سحرگاه نبل و الزهرا، در سینه‌کش بلندی‌های جولان، حالا در خیابان انقلاب ریشه دوانده. اینجا، قلب امنیت منطقه می‌تپد. اینجا پایتخت مقاومت است.

دهه نودی‌ها، دهه هشتادی‌ها، آمده بودند. این را با چشم دیدم، نه از دریچه آمار. نوجوانی را دیدم که روی مقوایی نوشته بود: «بابا! من جای تو هم ایستاده‌ام!»
پیرمردی که می‌گفت: «این‌ها نوه‌های منند. من در جبهه بودم، آنها در تشییع‌اند. نسل ما تمام نشد، فقط لباسش عوض شد.»

ایران، دوباره یک‌صدا شد. صدایی که لرزه بر جان محاسبات دشمن انداخت. آنهایی که در اتاق‌های فکر تل‌آویو و لندن، گمان می‌کردند با ترور فرمانده‌ای یا انفجار مغز یک دانشمند، می‌توانند پروژه انزوا و شکاف در ایران را کلید بزنند، امروز فهمیدند که هر شهید، ده‌ها هزار را بیدار می‌کند.

یادآوری یک تجربه میدانی

یادم نمی‌رود صحنه‌ای را در نبرد «القائم»، جایی که مرز سوریه و عراق، خط تماس مستقیم مقاومت با پروژه داعش آمریکایی بود. وقتی فرمانده شهید شد، یکی از نیرو‌ها گفت: «جای او پر نمی‌شود، ولی راهش خلأ ندارد.» امروز آن جمله را در ایران دیدم. پیکر شهید هنوز بر دوش‌ها بود، اما راهش، نه تنها خلأ نداشت، بلکه در دل یک ملت ادامه پیدا کرده بود.

 پیام به مسئولان

مردم آمدند، ایستادند، وفاداری خود را فریاد زدند. اما حالا نوبت شماست. شما که در جایگاه مسئولیت نشسته‌اید، این وحدت را سرمایه بدانید. این تشییع فقط یک مراسم نبود، اعلام موجودیت یک ملت بود در عصر جنگ ترکیبی. بازی نخورید. این وحدت را خرج دعوا‌های بی‌حاصل نکنید. پشت این جمعیت، شهدا ایستاده‌اند، نه فقط رأی‌دهندگان.

پیام به دشمن

ما ملتی هستیم که از دل خاک موشک ساخته‌ایم، از دل اشک قدرت.
ما از هر شهید، هزار شهید می‌سازیم.
ما یاد گرفته‌ایم اگر بخواهید امنیت‌مان را بگیرید، ما امنیت‌تان را در سراسر منطقه به آتش می‌کشیم.

وطن، فقط نام خاک نیست. وطن، خاطره خون‌های پاک است. وطن، روح فرماندهان شهیدی‌ست که در میدان نبرد، نه برای پُست، که برای پرچم جنگیدند؛ و امروز این پرچم، بر شانه‌های جوان‌ترین بچه‌های ایران، محکم و استوار، در خیابان‌های تهران برافراشته بود.

خون شهدا، امضایی‌ست بر یک عهدنامه مقدس:
عهد با خدا، عهد با خاک، عهد با ولیّ فقیه؛ و این ملت، با هر تشییع، این عهد را تجدید می‌کند؛ و هر بار قوی‌تر، همبسته‌تر، ریشه‌دارتر.

یادداشت| خبرنگار امنیتی-دفاعی، شاهد میدانی جنگ‌های سوریه، عراق، لبنان

source

rastannameh.ir

توسط rastannameh.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *