Wp Header Logo 780.png

 گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ سؤال و دغدغه اصلی ما در این مصاحبه این است که چرا مطبوعات و رسانه‌های رسمی ما اعتبار و به‌نوعی مرجعیت خود را از دست داده‌اند یا در خوش‌بینانه‌ترین حالت، بسیار کم‌اعتبار شده‌اند؟ این را می‌شود از آمارهای رسمی که خود رسانه‌ها منتشر می‌کنند، به دست آورد؛ از میزان خرید روزنامه‌ها، دنبال‌کردن خبرگزاری‌ها و افزایش خبرهای فیک و دروغ که سریعاً جایگزین خبرهای رسمی رسانه‌ها و مرجعی برای تحلیل خبرهای جامعه می‌شود! اینها نشان می‌دهد که مرجعیت خبر از رسانه‌های رسمی به سمت کانال‌های فیک، فضای مجازی و صفحات اینستاگرامی سوق پیدا کرده است. برای فهم این مسئله و اینکه چه اتفاقی برای رسانه‌ها و مطبوعات ما افتاده است، این مسئله را پیش رو گذاشته‌ایم و در همین رابطه به سراغ دکتر عمادالدین باقی – فعال رسانه‌ای و سیاسی – رفته‌ایم. بخش نخست این گپ‌وگفت در ادامه تقدیم نگاه شما خواهد شد.

 

رسانه از موشک هم قوی‌تر است!

آقای دکتر، با همین سؤال بحث را آغاز کنیم که چرا رسانه‌ها، دیگر جایگاه سابق را ندارند؟

باقی: من تشکر می‌کنم از شما که باب این بحث را باز می‌کنید. این بحث نه فقط در جریان‌های بیرون از حاکمیت، بلکه در نهادهای درون حاکمیت و حتی در خود نهادهای امنیتی هم به‌صورت جدی مطرح است؛ اما به‌رغم اینکه تقریباً یک چیزی است که همه می‌دانند، هیچ گشایشی نمی‌شود و تغییری اتفاق نمی‌افتد.

در دنیای امروز، رسانه و قدرت رسانه، از ارتش و قدرت‌های نظامی و از موشک هم مؤثرتر است. من در همین کتابی که سال هفتاد در تاریخ شفاهی انقلاب داشتم، یک پاورقی اضافه کردم که چطور رادیو «بی‌بی‌سی» با نحوه خبررسانی، سرنوشت جنگ جهانی را عوض کرد؛ یعنی رادیو و رسانه می‌تواند سرنوشت جنگ را تغییر دهد. در تحولات اخیر سوریه هم نکته‌ای که بسیار مهم بود و کمتر به آن توجه شد، این است که در واقع، شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها، کار آتش تهیه را کردند؛ به‌عنوان‌مثال در جنگ، توپخانه ابتدا آتش تهیه را می‌ریزد، بعد روی زمین وارد عمل می‌شود؛ اما در ماجرای سوریه، قبل از اینکه نیروهای جولانی به‌صورت پیاده‌نظام، سوریه را فتح کنند، رسانه‌ها مواضع را فتح کرده بودند؛ یعنی روحیه‌ها را خراب کرده بودند. آنها ما را ترسانده و به این باور رسانده بودند که کار تمام است و اسلحه را زمین بگذاریم.

این یک واقعیتی است که کم‌وبیش همه می‌دانند و می‌فهمند و چیز جدیدی نیست. در جریان جنگ جهانی، جمله «گوبلز» – وزیر تبلیغات و پروپاگاندای هیتلر – خیلی معروف است که می‌گفت «شما تلویزیون را به من بدهید.» او معتقد بود که با تلویزیون کار یک ارتش را می‌تواند انجام دهد. او می‌گفت: «شما ذهن و قلب مردم را در اختیار بگیرید، خودشان دنبالتان می‌آیند. ذهن مردم را می‌توان از طریق رسانه در اختیار گرفت.»

 

افکار عمومی، دست رسانه‌های برون‌مرزی

در جریان جنگ عراق، «کالین پاول» – رئیس ستاد مشترک آمریکا – در سال ۹۱ میلادی می‌گفت: «هیچ ارتش و هیچ جنگی بدون حمایت رسانه‌ها نمی‌تواند پیروز شود.» اهمیت رسانه را همه می‌دانند؛ چه کسانی که بیرون حکومت‌اند و چه کسانی که درون حکومت‌اند، می‌فهمند ولی هیچ اتفاقی نمی‌افتد.

من معتقدم که ما بحث دلار، بحران اقتصادی و تهدید امنیت ملی و همة اینها را که دنبال کنیم، یک سر آن به همین انتقال مرجعیت رسانه به خارج از کشور وصل می‌شود و این بسیار مهم است. اینکه چرا این اتفاق می‌افتد و امروز آن‌قدر دستمان خالی می‌شود و آنها برای ما تعیین تکلیف می‌کنند، باید مورد مطالعه قرار بگیرد. امروز عملاً افکار عمومی ما دست رسانه‌های برون‌مرزی است. ممکن است در داخل بگوییم رادیو و تلویزیون ۲۰ الی ۳۰ تا ۴۰ درصد مخاطب دارد، ولی آنها به راحتی می‌توانند این اثر را خنثی کنند. مانند وضعیتی که الان رخ داده است و حتی در نرخ برابری دلار نیز رسانه‌ها مؤثر هستند. وقتی شما زیرنویس خبر را می‌بینید – چه راست چه دروغ – دائم خبر می‌دهد که دلار این‌قدر بالا رفت. این یک موجی را درست می‌کند که در واقعیت هم تأثیر می‌گذارد. به نظر من یک دلیل اصلی آن به نوع رفتار حاکمیت با رسانه‌ها برمی‌گردد.

اگر قرار باشد بگوییم آزادی بیان یعنی حرف‌زدن یا حرف درست زدن، این که آزادی نمی‌خواهد. خب هر انسان عاقلی می‌گوید که حرف درست را نباید ممنوع کرد. اصلاً آزادی بیان یعنی اینکه افراد بتوانند حرفی را که درست می‌دانند، ولی شما نادرست می‌دانید، بیان کنند.

اگر این اتفاق نمی‌تواند در آمریکا و کشورهای اروپایی بیفتد، به این دلیل است که در آنجا رسانه‌ها به معنی واقعی رکن چهارم دموکراسی‌اند؛ یعنی مانند یک قوه مقتدر عمل می‌کنند. به‌عنوان‌مثال، در جریان جنگ ویتنام که آمریکا شانزده سال درگیر جنگ بود، رسانه‌ها نقش مؤثری داشتند؛ به‌طوری‌که در مقابل حکومت ایستادند و مردم را بسیج می‌کردند. در بزرگ‌ترین راهپیمایی صلح و تظاهرات ضدجنگ که در جلوی کاخ سفید برگزار شد، هیچ‌کس را دستگیر نکردند و هیچ روزنامه‌ای بسته نشد.

در جریان جنگ عراق هم باوجود این که نامش جنگ با تروریسم بود، قوانین ضدتروریستی هم که در آمریکا و اروپا تصویب شده، به شکلی بود که اجازه می‌داد اینها به بهانه قوانین ضدتروریسم، رسانه‌ها را محدودتر کنند. در اوج این جنگ، رسانه‌ها فاجعه زندان‌های «ابوغریب» و «گوانتانامو» را افشا کردند و جالب این است که تلویزیون ما در ایران، شبانه‌روز اینها را مطرح و برجسته می‌کرد، ولی هیچ‌وقت نمی‌گفتند که منشأ این افشاگری، خود آنها هستند؛ یعنی اولین‌بار خود روزنامه‌های آمریکایی «واشنگتن‌پست» و «نیویورک‌تایمز» این ماجرا را مطرح کردند. در حال حاضر نیز آنها هستند که به این مسئله دامن می‌زنند. حتی کسانی که مواضع ضدآمریکایی داشتند به منشأ خود آنها استناد می‌کردند، ولی هیچ‌وقت ندیدیم که با هیچ‌کدام از آن‌ها برخورد شود. این به نظر دلیلی است که اجازه نمی‌دهد روزنامه و مرجعیت رسانه منتقل شود. مردم به رسانه‌ها اعتماد می‌کنند؛ یعنی فکر می‌کنند رسانه‌ها واقعاً مستقل هستند و زبان مردم‌اند و این نقش خیلی مؤثری دارد.

 

ماجرای «مسئولیت‌پذیری» در رسانه‌ها هم یکی دیگر از مسائل موردبحث است. رسانه‌ها معمولاً مسئولیت انتشار مطالبی را که می‌زنند، برعهده نمی‌گیرند! این داستان مسئولیت‌پذیری از افرادی که امروزه در فضای مجازی صفحه رسمی دارند و چهره شناخته شده‌ای هستند و افراد زیادی صفحات آن‌ها را دنبال می‌کنند، شروع می‌شود تا رسانه‌های رسمی‌تر که آنها نیز دچار این ماجرا هستند! همین افراد در رسانه‌ها در موارد مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و… اظهارنظر می‌کنند و گویا در برابر هیچ نهادی هم پاسخگو نیستند!

باقی: باید بحث رسانه‌های سلولی و شبکه‌های اجتماعی را جدا کرد؛ چون از یک جنس دیگر هستند. اگر مطبوعات به‌عنوان نهاد و سازمانی که مسئولیت حقوقی مشخصی دارند، مدنظر است، این بر می‌گردد به اینکه ما تکلیفمان را با یک سری اصول باید روشن کنیم. مثلاً ما از «آزادی بیان» سخن می‌گوییم. یک تصوری وجود دارد آن هم این است که آزادی بیان، حرف خوب و درستی است. یا اینکه می‌گویند انتقاد باید سازنده باشد. چندین سال پیش بود من یک مقاله‌ای داشتم و در مورد همین استثنائاتی که در عالم رسانه قائل می‌شوند، حرف زدم. عنوان مقاله هم «پاشنه آشیل مطبوعات» بود. من گفتم که یک سلسله استثنائاتی را قرار دادند: یکی همین که انتقاد باید سازنده باشد، حرف باید درست باشد و… درحالی‌که اصلاً آزادی بیان نیست؛ یعنی اگر قرار باشد بگوییم آزادی بیان یعنی حرف‌زدن یا حرف درست زدن، این که آزادی نمی‌خواهد. خب هر انسان عاقلی می‌گوید که حرف درست را نباید ممنوع کرد. اصلاً آزادی بیان یعنی اینکه افراد بتوانند حرفی را که درست می‌دانند، ولی شما نادرست می‌دانید، بیان کنند.

در واقع از دل تضارب افکار و اخبار است که حرف درست و نادرست معلوم می‌شود. این یک مسئله است. مسئله دیگر این است که عنوان می‌شود «انتقاد باید سازنده باشد». چه کسی می‌گوید باید سازنده باشد؟! ممکن است غیرسازنده هم باشد و جالب است که در مجلس خبرگان در سال ۵۸ درباره قانون اساسی، وقتی روی اصل ۲۴ بحث می‌کردند، اتفاقاً این کلمه انتقاد سازنده هم مطرح می‌شود و یک عده مخالفت می‌کنند و می‌گویند این واژه را ما هم بیاوریم و بعدها به استناد همین انتقاد سازنده، می‌توانند خفقان و سانسور ایجاد کنند. حتی اوایل انقلاب هم قانون‌گذار به این نکته توجه داشته است؛ بنابراین این موارد باید روشن شود.

الان در قانون مجازات اسلامی، عنوانی داریم که اگر بررسی کنید، می‌بینید نود درصد پرونده‌های سیاسی شامل دو اتهام است: ۱- تبلیغ علیه نظام ۲- اشتباهات عقیدتی. این ادعای تبلیغ علیه نظام که این همه قربانی هم می‌گیرد و در قانون مجازات هم آمده، به نظر من یکی از ننگین‌ترین مواد قانونی است و این مسئله مرجعیت رسانه که شما مطرح کردید، اگر بخواهید ردیابی کنید به همین مورد برمی‌گردد. شما یک قانونی گذاشتید که طبق این قانون می‌توانید هر کس هر حرفی زد که به مذاق حاکمیت خوش نیامد، یک برچسب تبلیغ علیه نظام به او بزنید. ما معمولاً در دوایر حقوقی که این بحث را داریم، می‌گوییم اولاً فرض می‌کنیم که یک چنین ماده‌ای معتبر باشد – که من معتقدم این ماده خلاف قانون اساسی است و باید حذف شود – اما حتی اگر شما بخواهید این ماده را معتبر بدانید، اولاً می‌گوید «تبلیغ علیه نظام»؛ تبلیغ از ماده مضارع است و دلالت بر استمرار دارد؛ یعنی یک فردی دائماً کاری را انجام می‌دهد. ثانیاً تبلیغ علیه نظام، یعنی اینکه مثلاً شما علیه قوه قضائیه، مجلس و رئیس‌جمهور حرف بزنید. خب اینها علیه نظام نمی‌شود! «نظام» یعنی کلیت این نظام. خیلی از مواردی که ما پرونده‌هایش را دیده‌ایم، عنوانش تبلیغ علیه نظام است، ولی مصداقش این است که مثلاً یک کسی در مورد یک شخصی یا یک مقامی، یک چیزی نوشته است. می‌خواهم بگویم این ضد آزادی بیان است.

 

تنها خط‌ قرمز، توهین و افترا است

در مجلس خبرگان قانون اساسی سال ۵۸ وقتی روی اصل ۲۴ در مورد آزادی بیان بحث می‌شد، این موضوع به کمسیونی رفت که رئیس آن شهید باهنر بود. یعنی روال این بود که هر ماده‌ای که به کمیسیون می‌رفت، رئیس کمیسیون گزارش مذاکرات را می‌داد و خبرگان بر اساس گزارش کمیسیون که منظور از این ماده چیست، رأی‌گیری می‌کردند. آقای باهنر که گزارش را داد، شهید بهشتی می‌گوید: «آقای باهنر! حالا این بحث‌ها را رها کنید و به این سؤال جواب بدهید؛ از نظر کمیسیون، آیا اگر کسی کتابی بنویسد و بگوید سیستم جمهوری اسلامی را قبول ندارم، مجاز هست یا خیر؟» آقای باهنر می‌گوید: «بله، می‌تواند کسی کتاب در رد سیستم جمهوری اسلامی بنویسد و حتی کتاب در نقد دین بنویسد.» آقای باهنر یک قدم فراتر می‌رود و می‌گوید آن چیزی که از نظر قانون ممنوع شده، اقدام است؛ یعنی اقدام علیه نظام. وقتی که رأی‌گیری شد، در واقع به این خوانش از اصل ۲۴ رأی دادند. وقتی این تفکر می‌گوید شما می‌توانید کتاب بنویسید در رد سیستم جمهوری اسلامی و بگویید من سیستم را قبول ندارم یا اصلاً در نقد دین، کتاب بنویسید، پس چرا اگر کسی بیاید یک چیزی در رد سیستم جمهوری اسلامی بنویسد، «محارب» می‌شود یا اگر کسی در نقد دین بنویسد، «مرتد» می‌شود؟!

چرا اگر کسی بیاید یک چیزی در رد سیستم جمهوری اسلامی بنویسد، «محارب» می‌شود یا اگر کسی در نقد دین بنویسد، «مرتد» می‌شود؟!

این نکته‌ای که شما می‌گویید، برمی‌گردد به اینکه ما اول باید با یک اصولی تکلیفمان را روشن کنیم. وقتی می‌گوییم آزادی بیان، یعنی چه؟ اگر ما این خوانش را از آزادی بیان داشته باشیم، تنها خط قرمزی که از لحاظ قانونی می‌شود پذیرفت و مطابق تمام اسناد حقوق بشر هم پذیرفته شده است، جایی است که توهین یا افترا باشد؛ یعنی شما نسبت به یک شخص یا نهاد دروغ ببندید. یعنی تنها خط‌قرمز، توهین و افترا است.

غیر از توهین و افترا ممکن است کسی مواضع و کارنامه شما را قبول نداشته باشد و حرفش را هم با کارشناسی بزند. حتی ممکن است کارشناسی هم حرف نزند ولی ما نمی‌توانیم بگوییم که چون شما حرفت دلیل ندارد و کارشناسی نیست، اگر حرفش متضمن اهانت و افترا نیست، منعی برای بیانش باشد. اگر این دید را داشته باشیم، مسئولیت‌پذیری معنا دارد. معنایش دقیقاً همین است که مطبوعات و رسانه‌ها در حکم رکن چهارم دموکراسی در برخی کشورها هستند.

یک نکته‌ای که باز هم این را بنده در تدریس حقوق رسانه می‌گویم و همیشه این را مطرح می‌کنم، این است که آزادی بیان یک تعریفی برای خودش دارد. مثلاً فرض کنید آزادی بیان یعنی حق انتقاد نسبت به حاکمیت به این معناست که شما در مورد مسئولان حکومتی، اگر چیزی را قبل از تصدی مسئولیت می‌گفتید، وصف مجرمانه داشت؛ ولی بعد از تصدی مسئولیت، دیگر وصف مجرمانه ندارد. مثلاً مسائل خصوصی افراد مانند تعدد زوجات، روابط مالی آنها و… اینها را اگر شما قبل از تصدی مسئولیت بگویید، طرف حق شکایت دارد و در کشورهای دیگر نیز همین‌طور است. به محض اینکه طرف کاندیدای مجلس یا ریاست‌جمهوری می‌شود، تمام چیزهایی که تا دیروز درباره‌اش ممنوع بود، دیگر مجاز می‌شود. شما می‌بینید که افشاگری می‌کنند و هر آنچه از خانواده، پدر و پدربزرگ، کودکی و… هر چیزی که هست بیرون می‌کشند و به اصطلاح روی دایره می‌ریزند. چرا؟ چون از حالا به بعد کسی که می‌خواهد وارد ادارة کشور شود، کسی است که هر تصمیمش روی سرنوشت و زندگی مردم و جامعه تأثیر می‌گذارد. این وضعیتش از آن شخص حقیقی متفاوت است. او دیگر کسی است که شما باید حلاجی‌اش کنید؛ چرا که تمام نقاط ضعفش می‌تواند روی زندگی مردم و آینده کشور تأثیر بگذارد. پس باید این نقاط ضعف بیرون ریخته شود. باید کشف و افشا شود؛ درحالی‌که این چیزها تا قبل از تصدی مسئولیت، جایز نبود.

 وقتی می‌گوییم آزادی بیان، آزادی بیان نسبت به چه کسی و نسبت به چه چیزی منظور است؟ من می‌گویم وقتی بحث مسئولیت‌پذیری هست، ما باید ببینیم در چه چارچوبی از تعریف آزادی بیان می‌خواهیم حرف بزنیم. در این چارچوب، فقط مسئولیت رسانه این است حرفی که می‌زند مستند باشد و دروغ و افترا نباشد.

 

به نظر شما، چه اتفاقی می‌افتد که در ایران با تغییر دولت‌ها یک سری معانی و آزادی‌ها برای رسانه‌ها عوض و جابه‌جا می‌شود. مثلاً در یک دولت، رسانه‌ای مانند «کیهان» و «فارس» با آزادی می‌توانند درباره برخی امور اظهارنظر کنند؛ اما اگر همان موضوع توسط «شرق» و «اعتماد» بیان شود، طور دیگری برداشت می‌شود و همین داستان با تغییر مجدد دولت به نفع جناحی دیگر، کاملاً عوض می‌شود!

باقی: اینجا به دلیل فقدان اصول پایه‌ای است که با تغییر دولت‌ها، معانی هم تغییر می‌کند. اگر ما اصول پایه‌ای را تعریف کنیم و چارچوب آزادی بیان را مشخص کنیم، آن وقت دیگر امکان این تبعیض نیست. یا وقتی می‌گویید تبلیغ علیه نظام، برخی از رسانه‌ها مثل فارس و کیهان، خودشان را اصل نظام می‌دانند؛ بنابراین حتی در مورد آنها هم اگر شما بگویید، می‌تواند مصداق تبلیغ علیه نظام باشد. اینجا وقتی معیار می‌شود تبلیغ علیه نظام، به راحتی می‌توانید تبعیض قائل شوید. وقتی هم که در محکمه می‌آید، اگر این قضات، قضاتی سفارشی باشند، اینها با این نگاه که بالاخره درست است این رسانه یک حرفی هم زده، ولی چون از خود نظام است، فرق می‌کند با کسی که از خود نظام نیست!

برخی از رسانه‌ها مثل فارس و کیهان، خودشان را اصل نظام می‌دانند

برای نمونه ما یک زمانی از کیهان شکایت کردیم. کیهان چند بار دروغ‌های ناجوانمردانه‌ای به ما نسبت داد. مثلاً یک بار نوشته بود که «باقی» از تروریست‌ها حمایت کرده، درحالی‌که نوشته من، هم‌زمان در چند روزنامه چاپ شد و راجع به یک سری اعدام‌ها در اهواز بود. من آنجا نوشتم: «متهم کسانی بودند که در پرونده بمب‌گذاری فعال بودند.» من خیلی تفکیک کرده بودم و در نامه به رئیس قوه قضاییه هم گفتم که در این پرونده ۴۲ نفر محکوم شدند؛ چند نفر مباشر بودند، بمب‌گذار بودند و بقیه کسانی بودند که مباشر و حتی دخیل هم نبودند. بعضی هم اطلاع نداشتند. بعضی فقط دیده‌بانی کردند که حالا یک بحث فقهی داریم در این زمینه که کسی که دیده‌بانی کند، محارب می‌شود یا نه که مفصل بحث کردم. اینها را توضیح داده بودم و بعد گفته بودم که این تعداد احکام اعدام، با منطق دینی، فقهی، حقوقی و حقوق بشری همسو نیست و اینها اسمش را حمایت از تروریست گذاشته بودند.

 

حسین شریعتمداری اصل نظام، عمادالدین باقی علیه نظام!

روزنامه کیهان چندین بار نوشته بود که «باقی» در یک کارگاه رسمی شرکت کرده است. آن زمانی که به آن اشاره می‌کرد، من اصلاً ممنوع‌الخروج بودم و جایی نرفته بودم. علی‌رغم اینکه تکذیب کردیم، باز هم تکرار کرد یا مثلاً گفت که بودجه هفتاد و پنج میلیون‌دلاری که آمریکا مقرر کرده بود، یکی از دریافت‌کنندگان آن بودجه، من بودم! یک بار هم تلویزیون در اخبار ۲۰:۳۰ اعلام کرد. من به آقای «آقا محمدی» که قائم‌مقام صداوسیما بود و ایشان را از اول انقلاب می‌شناختم، زنگ زدم و گفتم: «آقای آقا محمدی! این خیلی ناجوانمردانه است که تلویزیون یک چنین تهمتی بزند. من قبل از اینکه این خبر در صداوسیما پخش شود، گفتم تحقیقاً تنها کسی که در ایران وقتی این خبر (اعتراض به مقرر کردن بودجه برای حمایت از دموکراسی در ایران) اعلام شد، موضع‌گیری کرد و این در صفحه اول «واشنگتن‌پست» تیتر دو چاپ شد، من بودم. من در واشنگتن‌پست گفتم این علیه دموکراسی در ایران است و استدلال هم کردم، بعد شما در اخبار ۲۰:۳۰ می‌گویید و حتی تصویر واشنگتن‌پست را هم فرستادم و ایشان گفت که ما این را جبران می‌کنیم، اما هیچ اتفاقی نیفتاد. حتی گفتم شما قانوناً باید بگذارید من بیایم و توضیح بدهم یا جواب من را پخش کنید، اما دیگر هیچ خبری هم نشد.» البته بعدها وقتی با آقای ضرغامی صحبت می‌کردم، به ایشان گفتم: «آقای ضرغامی! این موضوع در دوره مسئولیت شما اتفاق افتاد.» ایشان گفت که آن قسمت اصلاً دست ما نبود و بیشتر نیروهای امنیتی مدیریت می‌کردند. ولی به‌هرحال کیهان که روزنامه بود این دروغ‌ها را گفت و ما شکایت کردیم. بالاخره یک آدم، مدارک و مستنداتی هم دارد که این روزنامه دروغ می‌گوید. ما آمدیم دادگاه و محاکمه هم برگزار شد و بعد آقای شریعتمداری و کیهان را تبرئه کردند. چرا؟ چون تصورشان این است که این از خود نظام است. وقتی از خود نظام است، پس می‌شود چشم‌پوشی و اغماض کرد؛ ولی اگر همان حرف را من می‌زدم، تبلیغ علیه نظام می‌شد. همان حرف را اگر من در مورد حسین شریعتمداری می‌زدم، می‌شد افترا یا تبلیغ علیه نظام!

 

تضاد رویکرد قانون مطبوعات و قانون اساسی

حرف من این است که این تبعیض‌ها برمی‌گردد به اینکه چارچوب نظری آزادی بیان آن روشن است؛ یعنی از نظر ما روشن است. در علم حقوق می‌گویند که هر جا ابهامی در قانون بود، باید برای رفع ابهام به غرض مقنن رجوع کنید. جایی که غرض مقنن روشن باشد، نوبت به تفسیر نمی‌رسد. قانون‌گذاری که قانون اساسی را نوشته است، همین بحث‌ها را مطرح کرده و توضیح داده است. از نظر ما روشن است. در جمهوری اسلامی از همان اول انقلاب، با قوانین وضع شده که به نظرم بسیاری از آن‌ها خلاف قانون اساسی هم هست، این چارچوب را مخدوش کردند. این چارچوب امروز پر از ایراد و ابهام است.

در علم حقوق می‌گویند که هر جا ابهامی در قانون بود، باید برای رفع ابهام به غرض مقنن رجوع کنید. جایی که غرض مقنن روشن باشد، نوبت به تفسیر نمی‌رسد.

واقعاً قانون مطبوعات رویکردش با رویکرد قانون اساسی در تضاد است. قانون آیین‌نامه ضوابط نشر کتاب را هم که نوشتند، الان بیش از سی سال است که در کشور اجرا می‌شود. یک بار چند سال پیش، دو نفر از وزارت ارشاد آمدند و گفتند ما در مورد آیین‌نامه ضوابط نشر می‌خواهیم گفتگو کنیم که این به چند جلسه رسید. من در ابتدا گفتم این بحث‌هایی که من دارم، خیلی قابل‌انتشار نیست و بدانید که این آیین‌نامه ضوابط نشر، یکی از ننگین‌ترین قوانین تاریخ جمهوری اسلامی است. بعد وارد بحث شدیم و ماده به ماده و کلمه‌به‌کلمه روی آنها بحث کردیم. امیدوارم یک وقتی بشود متن آن را هم انتشار داد. ما ماده به ماده جلو آمدیم و من نشان دادم که بسیاری از این کلمات، تعبیرات و مواد خلاف عقل، خلاف‌شرع، خلاف حقوق بشر و خلاف قانون اساسی است، ولی در این قانون آمده و اجرا می‌شود.

بنابراین مشکل ما در بحث مسئولیت‌پذیری این است که باید چارچوب آزادی بیان را روشن کنیم. من معتقدم روشن است، ولی این قوانینی که وضع شده و اتفاقاً بسیاری از مواد و اصولش خلاف قانون اساسی بوده و این چارچوب را به هم ریخته است، در نتیجه، ما با این مشکل مواجهیم که اولاً تبعیض ایجاد می‌شود، بعد به راحتی می‌توانند نطق مطبوعات را کور کنند. نتیجه‌اش همان مسئله است که اول بحث مطرح شد. بلایی که سر مطبوعات و رسانه‌ها در ایران آمد و باعث سقوط اعتبار و جایگاهشان شد، یک خلائی ایجاد کرد که این خلأ را رسانه‌های برون‌مرزی پر کردند. امروز آنها برای کشور ما تعیین تکلیف می‌کنند. ما نگرانیم که آنها بتوانند جنبش اجتماعی راه بیندازند. آنها می‌توانند اعتراضات مردمی را توسط همه رسانه‌هایشان سازماندهی کنند و خب این کار را خود شما کردید.

 

/ انتهای بخش اول / ادامه دارد…

source

rastannameh.ir

توسط rastannameh.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *