Wp Header Logo 1067.png

جوان آنلاین: پسر جوان زندگی‌اش را در پرورشگاه سپری کرده و آنگونه که مدعی است یکی از کلیه‌هایش را برای تأمین زندگی فروخته است. او یک ماه قبل وقتی با دختر مورد علاقه‌اش برای تفریح به فضای سبز پل حکیم تهران رفته بود، او را به قتل رساند. 
صبح روز اول شهریور امسال، مأموران پلیس تهران به قاضی محمدجواد شفیعی، بازپرس جنایی تهران کشف جسد سوخته دختری نوجوان را گزارش دادند. بعد از آن بازپرس همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی محل حادثه شد. محل حادثه فضای سبز اطراف پل حکیم و جسد سوخته متعلق به دختری حدوداً ۱۶ ساله بود که اوراق هویتی همراه نداشت. کارآگاهان در بررسی صحنه جرم، یک جفت کتانی و یک کمربند پیدا کردند که احتمال می‌رفت متعلق به مقتول باشد، بنابراین جسد برای کشف هویت و بررسی علت مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد. 
در شاخه دیگری از بررسی‌ها و در حالی که تحقیقات تیم جنایی در این باره ادامه داشت، مشخص شد اعضای یک خانواده گم شدن دختر ۱۶ ساله‌شان را به پلیس گزارش داده‌اند. آن‌ها گفته بودند دخترشان برای انجام کاری خانه را ترک کرده و دیگر برنگشته است. مشخصاتی که آن‌ها از دخترشان مهرانه داده بودند با مشخصات جسد مطابقت داشت برای همین به پزشکی قانونی دعوت شدند و هویت دخترشان را تأیید کردند. 

 سرنخ
با به دست آمدن این سرنخ، کارآگاهان به دنبال سرنخ‌های تازه‌ای رفتند و بعد از بررسی تصاویر دوربین‌های مداربسته اطراف به اطلاعات تازه‌ای دست پیدا کردند. تصاویر به دست آمده از یکی از ساختمان‌های اطراف نشان می‌داد سحرگاه، مهرانه همراه پسری از کنار ساختمان عبور می‌کنند و وارد فضای سبز می‌شوند. ادامه بررسی‌ها نشان داد درست یک ساعت بعد پسر ناشناسی در حالی که سوار بر یک دستگاه موتورسیلکت است، وارد فضای سبز و بعد از کمی پرسه از محل دور می‌شود. 
بعد از به دست آمدن این سرنخ، کارآگاهان شماره پلاک موتور را بررسی و مالک آن را که پسری به نام سعید بود، شناسایی کردند. بررسی سوابق سعید نشان داد که او از مدتی قبل به زندان محکوم شده و در حال سپری کردن دوران محکومیتش است. بنابراین قتل باید از سوی فرد دیگری رقم خورده باشد، از این‌رو به سراغ خانواده سعید رفتند. آن‌ها بعد از دیدن تصویر موتورسوار گفتند او کمال نام دارد و از دوستان پسرشان است. خانواده سعید گفتند چند روز قبل کمال موتور پسرمان را امانت گرفته بود و از ماجرای قتل خبری ندارند. بنابراین مأموران به سراغ کمال رفتند و او را دستگیر کردند. متهم در جریان بازجویی‌ها به قتل اعتراف کرد. 
او در شرح ماجرا گفت: مهرانه با سعید دوست بود تا اینکه سعید به زندان افتاد. من می‌دانستم که سعید از داخل زندان با مهرانه تماس دارد، با این حال گاهی به مهرانه زنگ می‌زدم که در جریان همین تماس‌ها به او علاقه‌مند شدم و پیشنهاد ازدواج دادم. من ماجرای زندگی‌ام را برایش شرح دادم و گفتم که در بهزیستی بزرگ شده‌ام و از پدر و مادرم خبر ندارم. متهم در شرح حادثه هم گفت: چند روز از ارتباط ما گذشته بود که شب حادثه برای تفریح راهی فضای سبز پل حکیم شدیم. آن شب به نظرم مهرانه قرص مصرف کرده بود، برای همین حال خوبی نداشت. سر هر چیزی پرخاشگری می‌کرد و روی رفتارش کنترل نداشت. عصبانی شد و به من گفت که بچه سرراهیم و پدر و مادرم معلوم نیست چه کسانی هستند. از این حرفش ناراحت شدم. مهرانه همین‌طور فحش می‌داد که ناگهان حالش بد شد و روی زمین افتاد. من هم ناخواسته یاد حرفش افتادم و با تکه سنگی که آنجا بود چند ضربه به سرش کوبیدم که حادثه اتفاق افتاد. پس از آن راهی خانه شدم، اما می‌ترسیدم پلیس به سراغم بیاید و بازداشتم کند برای همین با موتور به محل برگشتم و دیدم جسد سرجایش است که آن را آتش زدم.

source

rastannameh.ir

توسط rastannameh.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *