گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ سیده فاطمه فیروزآبادی: «تکثیر تأسف انگیز پدربزرگ» را میتوان تصویرنگاریِ یک پادآرمانشهر (Dystopia) دانست؛ از نمونههای خارجیِ همافق با این رمان میتوان رمان دنیای قشنگ نو (Brave New World) اثر آلدوس هاکسلی را برشمرد. در کتاب تکثیر تأسفانگیز پدربزرگ، نادر ابراهیمی تأملات خود درباره مدرنیته را به نگارش درآورده است. متن پیش رو، معرفی این اثر کمترخواندهشده نادر ابراهیمی است.
در نگاه اولیه، کتاب «تکثیر تأسف انگیز پدربزرگ» داستان سورئال و خیالی درباره خانوادهای ایرانی است. سیر داستان، روایت تلاشهای عاشقانه دو نوه برای حفظ پدربزرگشان است. در این کتاب، پدربزرگ را میتوان نماد هر چیز معقولی دانست که از سنت به ما ارث میرسد؛ شاید او را بتوان در داستان، نماینده خرد ایرانی دانست، نماد مفاهیم عمیقی به نام روح، عاطفه، صمیمیت و خانواده. در جهان داستان که جامعه، روی به سمت جهانیشدن دارد، این دو نوه تلاش میکنند از فناوریهای روز دنیا برای حفظ جسم پدربزرگ استفاده کنند. از همینجاست که داستان محل تلاقی سه دوگانه پیوسته با هم میشود؛ دوگانه جبر تکنیک و اختیار آدمی، دوگانه سنت و مدرنیته و دوگانه علم پوزیتیویستی و روح.
نوههای پدربزرگ به اختیار خودشان از فناوری کمک میگیرند تا عمر پدربزرگ را افزایش دهند؛ اما با خصلتی ناشناخته از آن مواجه میشوند. ژاک الول (Jacques Ellul) در کتاب «جامعه تکنولوژیک» میگوید که انسانهای ابتدایی تحت جبر اجتماعی بودهاند و انسانهای مدرن، مقهور تمدن فناورانه هستند. این معنا در جهان داستان جریان دارد. در مواجهه آدمی و فناوری در ابتدا فقط یک تغییر کوچک در بدن پدربزرگ اتفاق میافتد و یک کلیه مصنوعی جای یک کلیه از کار افتاده را میگیرد؛ اما این پایان ماجرا نیست. این کلیه مصنوعی نیازمند اجزای بدن قویتری است. اینگونه دومینوی تغییر اجزای بدن آغار میشود:
«یاکوب: … اندامهایی که ما در پدربزرگ نهادهایم ـ که جملگی جواناند و پرحرارت و قدرتمند ـ با پوست فرسوده و ماهیچههای سرد پدربزرگ، ارتباط لازم را برقرار نمیکنند…»
خواننده در سرتاسر جهان داستانیِ این کتاب از خودش میپرسد که نقطه توقف باید کجا باشد؟ ورود فناوری به جامعه انسانی باید تا کجا پیش برود که ما را از یک جامعه ماشینی ـ رباتی متفاوت نگه دارد؟ آیا اصلاً انسانها توانایی مرزکشیدن و متوقفکردن سلطه فناوری را بر زندگی دارند؟ اینها پرسشهای عمیقی هستند که نادر ابراهیمی در تأملات خود از مدرنیته در این داستان با مخاطب به اشتراک میگذارد.
از همان زمان که آگوست کنت، متفکر فرانسوی با بیان مرحله سوم و نهایی تحول ذهن بشری، یعنی اثباتگرایی، پایههای علم پوزیتیویستی را بنا نهاد، وجودشناسی به مطالعات آزمایشگاه و تجربه تقلیل یافت. با سر برآوردن پوزیتیویسم، انکار طبیعت، خلقت و ذات در جوامع انسانی بیشازپیش شد. در این داستان دکتر یاکوب، علم پوزیتیویستی را نمایندگی میکند. فردی که بیوقفه در پی افزایش کارکرد جسم پدربزرگ است، بدون آنکه ذرهای به اصالت روح نظر داشته باشد. آیا نفسکشیدن پدربزرگ بدون آنکه عشق بورزد، دوست داشته باشد، طعم غذاها را از هم تشیخص بدهد و… میتواند سودمند باشد؟ و این پرسش مهم نادر است در جهانِ داستانی که خلق میکند.
«پدربزرگ، صد و دو سال داشت که یک شب، یاکوب، در خانه ما، پیش روی همه ما، با صدای بلند گفت: پوست و تهمانده گوشتها را باید برداریم. همهچیز در حال گندیدن و فاسد شدن است. ما مجبوریم پوست تازه و نوعی گوشت ـ که اصطلاحاً آن را گوشت خشک مینامیم ـ که فقط رگها و مویرگها و رشتههای عصبی را بهدرستی درون خود میپذیرد، بهجای این پوست و گوشت بگذاریم.
گوشت، بیشک بخشی از روح را در خود دارد. پوست، بیشک بخشی از روح را در خود دارد. نگاه، بیشک. درد، بیشک. غم، بدون تردید…»
اسم کتاب بسیار هوشمندانه انتخاب شده است. واژه «تکثیر» را میتوان یکی از خصلتهای مدرنیته دانست. پیتر برگر در کتاب «ذهن بیخانمان» به مؤلفههای آگاهی مدرن اشاره میکند و یکی از آنها را «گمنامی» میداند. به اقتضای روندهای بوروکراسی و تولید فناورانه، آدمی مجبور است، نفی خاصبودگیهایش را پذیرا باشد. در این روندها با آدمی مثل اعداد و یا قطعات تولید برخورد میشود، در یک اداره شماره پرونده هر انسان در جریان اداری قرار میگیرد و خلقیات و هویت فردی که معرف اوست نادیده گرفته میشود. اینگونه او گمنام میشود. برای آنکه پایان داستان آشکار نشود باید گفت در آخر این داستان هم خاصبودگیِ پدربزرگ از وی گرفته میشود. این خصلت فناوری است که ما را به اشیایی بدون خاصبودگی و با کارآمدیهای مشابه تقلیل میدهد و تکثیر میکند.
درمقابل شخصیت یاکوب، با فردی به نام بورخس مواجهیم. بورخس انگار که نماینده نادر در کتاب است. شخصیت جسوری که بیانیه میدهد و با صدایی رسا به این روند اعتراض میکند:
«به شما بگویم خواهران و برادران من،ای اندیشمندان سلامت! اگر یک لحظه غفلت کنید، به همت یاکوب و حامیانش، انسان، ماشین خواهد شد…»
درنهایت «تکثیر تأسف انگیز پدربزرگ» را میتوان مهمترین متن نادر ابراهیمی در اعتراض به مدرنیته دانست. این کتاب در سال ۱۳۶۷ خورشیدی نوشته شده؛ اما بیانگر درد امروز جوامع انسانی و فریاد رسایی در اعتراض به نادیدهگرفتن روح در دنیای مدرن است.
/انتهای پیام/

source