Wp Header Logo 68.png

گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ اگر نگاهی به سینمای کشور‌های مختلف بیندازیم؛ هر کدام در حال ارائه تصویری از آینده خود هستند و زمان آینده را در عرصه‌های مختلف برای مخاطب ترسیم می‌کنند. اما این سوالات مطرح می‌شود که آیا سینمای ایران در این راستا قدمی برداشته است؟ به تعبیری آیا سینمای بعد از انقلاب تا به کنون توانسته ترسیم‌کننده افق آینده در ساحت‌های مختلف برای مخاطب خود باشد؟ گام‌هایی که برای رسیدن به این نوع سینما باید برداشته شود، چیست؟ برای پاسخ این پرسش‌ها به سراغ یکی از فعالان عرصه سینما رفتیم و در یکی از گام‌ها با کاظم نظری رئیس دانشکده هنر دانشگاه سوره، هم‌کلام شدیم. بخش اول این گپ‌وگفت را در ادامه می‌خوانید:

 

در حال حاضر برخی از کشورها از طریق سینمای خود در حال به تصویر کشیدن آینده هستند؛ آمریکا با هالیوود و ابرقهرمان‌هایی که معرفی می‌کند، سینمای هند با رؤیافروشی، سینمای کره، چین؛ هر کدام به‌نوعی و به شکلی متفاوت در این راستا تلاش می‌کند. هرچند این فردایی که این کشورها در سینمای خود نشان می‌دهند، ممکن است از منظر ما فردای اشتباهی باشد، اما حداقل آن کسی که در آن کشور کنش می‌کند، یک تصویری از آینده و فردای خود دارد؛ اما چنین رویکردی را حداقل در سینمای ایران شاهد نیستیم. در حال حاضر در سینمایمان شاهد چهره‌ها، سوژه‌ها و سناریوهای تکراری هستیم و چرایی ساخت برخی آثار سینمایی برایمان علامت سؤال شده که هدف از ساخت این فیلم چیست؟ آیا طرح مثلاً کنایه‌های جنسی است یا ترسیم یک فضای سیاه از ایران! حتی به نظر می‌رسد که سینمای ما نمی‌خواهد از این حالت خارج بشود و تلاش می‌کند در ایدئال‌ترین حالت ممکن به سینمای گذشته و همان فیلم فارسی بازگردد که فضای بازتر و مملو از سرگرمی است، رقص باشد و آوازی خوانده شود؛ در واقع آن‌هم نه مانند شرایط قبل از انقلاب که فیلم همواره دارای ارزش بوده است.

البته در این گفت‌وگو به دنبال این نیستیم که ببینیم قرار است آینده سینما چه شود؟ بلکه درصدد هستیم بدانیم سینما چه تصویری از آینده می‌خواهد برای ما بسازد؟ مثلاً چگونه می‌خواهد دویست سال آینده ایران را برایمان از قاب دوربین به تصویر کشد؟ آیا سینما این قابلیت را دارد؟ که البته همان‌طور که در ابتدای صحبتم عرض کردم، سینما نشان داده که این توانایی را دارد و کشورهای دیگر در سینمای خود از این ایده استفاده می‌کنند. اگر ممکن است به‌عنوان مقدمه بحث، صحبت‌های شما را در این زمینه بشنویم.

نظری: واقعیت امر این است که نه‌تنها سینما، بلکه حوزه هنرهای نمایشی، چه صحنه و چه تصویر، گرفتار این مسئله است. به این دلیل که به عقیده من، هنر تصویری، چه نمایش باشد و چه تصویر، هر دو به مقوله شناخت انسان، پرورش انسان، فکر انسان، اجتماع انسان و هر آنچه که به مسئله انسان برمی‌گردد، چه حال و چه آینده‌اش، می‌پردازند. بخشی از این موضوعاتی که شما مطرح می‌کنید، این است که ما به چه میزان برای این موضوع و ایده سرمایه‌گذاری می‌کنیم. اگر به سینمای بالیوود، هالیوود، مرکز تئاتر برادوی یا خیلی از مراکز هنری در دنیا، چه در انگلستان، فرانسه، و یا حتی اتریش در حوزه موسیقی، توجه کنید، به این نکته می‌رسید که اینها واقعاً در این حوزه سرمایه‌گذاری می‌کنند، برنامه‌ریزی و چشم‌انداز دارند. ما حقیقتاً هیچ‌کدام از این موارد را در کشورمان نداریم.  

 

سازمان سینمایی هیچ برنامه‌ای برای آینده ندارد

اگر همین‌الان به سازمان سینمایی، بگویید برای آینده سینمای کشور می‌شود یک پروپوزالی به ما بدهید، یا یک تعریفی به ما بدهید؟ چیزی برای ارائه ندارند! کسانی که مدیر می‌شوند، آن‌قدر گرفتار مسائل روزمرگی سیستم خودشان هستند که کمتر برنامه‌ای برای آینده دارند؛ شاید اولویت‌های پژوهشی سازمان نیز مواردی دم‌دستی برای گذران مسئله‌ای است که در آن گرفتار شده‌اند. اینکه ما چگونه باید امید را در یک جامعه تزریق کنیم؟ یک بخش آن همین موضوعی است که شما فراهم می‌کنید. یعنی این پرونده شما، امیدسازی برای آینده مبنی براینکه جوان، هنرمند، انسان اجتماعی امروز، می‌تواند آینده جامعه‌اش به این سمت باشد. همچنان که هالیوود همین کار را انجام می‌دهد، اروپایی‌ها در سینمایشان این کار را انجام می‌دهند و در حال امیدبخشی به جامعه هستند. اما برعکس، هرچه ناامیدی است، ما در سینمایمان برای کاراکترها و شخصیت‌هایمان و حتی در سینمای خانگی‌مان، در فیلم‌هایمان و سریال‌هایمان ایجاد می‌کنیم.

اگر همین‌الان به سازمان سینمایی، بگویید برای آینده سینمای کشور می‌شود یک پروپوزالی به ما بدهید، یا یک تعریفی به ما بدهید؟ چیزی برای ارائه ندارند! کسانی که مدیر می‌شوند، آن‌قدر گرفتار مسائل روزمرگی سیستم خودشان هستند که کمتر برنامه‌ای برای آینده دارند.

در جامعه امروز کودکی که در زمان حال زندگی می‌کند، تصویری از آینده برایش فراهم نشده است. چرا؟ به دلیل اینکه تصویری از آینده که سینما باید بر روی پرده ذهن ما ایجاد بکند، فراهم نکرده است. به نظرم کسانی که مدیران ارشد حوزه‌های سینمایی و فرهنگی کشور هستند، باید برایش برنامه‌ریزی کنند. یعنی محققین، پژوهشگران و کسانی را که در صنعت واقعی سینما درست، کار می‌کنند، باید پای کار بیاورند نه اینهایی که به دنبال سرمایه‌گذاری هستند که یک تومانشان را دو تومان کنند و به همین خاطر دنبال فیلم‌ فارسی و دنبال طنزهای هجو و بیهوده هستند. مخاطب در مواجهه با این فیلم‌ها وقتی که از در سینما بیرون می‌آید، اگر از او بپرسند که محتوای فیلم چه بود؟ می‌گوید نمی‌دانم، فقط خندیدم و متوجه نشدم قصه‌اش چه بود و چیزی برای اینکه من را درگیر بکند، وجود نداشت.

ارسطو یک نکته‌ای دارد (این نکته در حوزه نمایش، چه تصویر و چه صحنه کاربرد دارد) می‌گوید که شما از یک روشنایی به یک تاریکی می‌روید. یعنی شما بیرون هستید، وارد تماشاخانه‌ای می‌شوید که تاریک است. پرده نقره‌ای روشن می‌شود و شما با یک روشنایی سروکار دارید. روشنایی خاموش می‌شود و شما از یک تاریکی عبور می‌کنید. می‌گوید وقتی که از آن تاریکی عبور می‌کنید، شما باید به یک روشنایی برسید. یعنی اینکه ذهن شما درگیر بشود به آینده‌ای که شاید به‌عنوان تزکیه، به‌عنوان کاتارسیس، به‌عنوان هر چیزی که انسان را درگیر آن داستان، شخصیت، مسائل اجتماعی، حتی مسائل تخیلی‌اش بکند که مثلاً آیا این تاکسی پرنده زمانی به وجود می‌آید که اگر در کشورم مثلاً من هم با ترافیک سنگین روبه‌رو شدم، یک‌دفعه ماشینم بال دربیاورد و من پرواز کنم و سریع برسم، تأخیر نداشته باشم.

به یاد دارم در دوران نوجوانی که «جنگ ستارگان» را نگاه می‌کردم، یکی از شخصیت‌ها یک موبایلی در دست داشت و ما نمی‌دانستیم این چیست؟ وارد دانشگاه که شدیم؛ سال اول در جشنواره تئاتر فجر شرکت کرده بودم. جلوی تئاتر شهر به من گفتند تو باید یک اجرا بروی. ما اجرا رفتیم و به یاد دارم مرحوم عباس کیارستمی با یک فرد دیگر آمدند و نمایش من را دیدند. آنجا دیدم یک وسیله بزرگ در دست اوست و مدام با آن حرف می‌زد که به من گفتند این «موبایل» است و برایم سؤال شده بود این چرا سیم ندارد. آن تکنولوژی که می‌آید، از کجا نشئت گرفته است؟ درواقع یک سینمایی آمده به آن کسانی که در صنعت و صنایع کار می‌کنند، ذهنشان را خلاق کرده که شما می‌توانید به این تکنولوژی دست پیدا کنید.

 

سینمای ما با مخاطب بیگانه است

 این همان جمله معروفی است که «غرب اول چیزی را به تصویر می‌کشد، بعد همان را در آینده می‌سازد.» به‌عنوان مثال ما هوش مصنوعی را اولین‌بار در فیلم‌هایی دیدیم که یک پلیس پشت دستگاهی قرار می‌گرفت و سؤالات عجیبی می‌پرسید و آن دستگاه می‌فهمید و به او جواب می‌داد؛ و اکنون با هوش مصنوعی مواجهیم که وقتی از او سؤال می‌پرسید، حتی لحن و حالت شما را تشخیص می‌دهد و متناسب با آن جواب می‌دهد. اگر بخواهیم کمی فضا را به سمت کشور خودمان سوق بدهیم؛ اساساً سینمای آینده‌نگر و سینمای فردا، در ایران چگونه معنا می‌شود؟ آن را چگونه تعریف می‌کنند و درباره آن چگونه صحبت می‌کنند؟

نظری: یک بخش از این موضوع برمی‌گردد به اینکه سینماگران ما و کسانی که در حوزه سینما کار می‌کنند، چه میزان تاریخ، مسائل اجتماعی و جامعه را می‌شناسند؟ چه میزان با نیازهای مخاطب در ارتباط هستند؟ یک گرفتاری‌ای که ما در سینمای کشورمان داریم این است که ما مخاطب را نمی‌شناسیم. قرار نیست که مثلاً در سینما فقط حرف‌های پایین‌تنه یا بالاتنه بزنیم و بخواهیم از این طریق مخاطب را بخندانیم. جامعه ما به‌خاطر قومیت‌ها، به‌خاطر ویژگی‌های خاص خودش، خیلی پتانسیل دارد که مردم و مخاطبان را به سمت سینما بکشاند و ذهنشان را پر از مسائلی کند که در اجتماع و جامعه بتوانند از آن بهره‌برداری بکنند. مثلاً مخاطب بگوید «من یک چیزی در فیلم دیدم، فهمیدم و حالا می‌خواهم این را در زندگی شخصی‌ام تجربه کنم و از آن لذت ببرم.» چرا؟ به‌خاطر اینکه آن شخصیت، در آن موقعیت، آن سکانس، آن نما، یک چنین فرایندی را طی کرده و این موفقیت را به دست آورده است. در اجتماع هم شاید من بتوانم این کار را بکنم. اما آیا ما در سینمای حال حاضر خودمان این کار را می‌کنیم؟ یا به عکس، سعی می‌کنیم با کلی‌گویی یا با اگزجره کردن یک مسئله‌ای که اتفاقاً مسئله خیلی ساده‌ای است، برای آن فلسفه‌بافی کنیم، چون می‌خواهیم بگوییم خیلی مهم است! اما وقتی مخاطب با همین مسئله در فیلم برخورد می‌کند، می‌گوید چیزی نبود که این‌قدر زمان برد، فقط وقت من را گرفت. چون می‌توانست با یک گفت‌وگو و یک دیالوگ ساده این مسئله را مطرح بکند. چرا یک ساعت طول کشید؟ مثل همین سریال‌های ما که اصطلاحاً آب به آن می‌بندند. چرا؟ به‌خاطر اینکه تهیه‌کننده می‌خواهد از این موقعیت یک بهره‌برداری مالی بکند. یا قصه ظرفیت این را ندارد به همین دلیل آب به آن می‌بندند تا زمان ببرد! سریالی که با ۱۰ قسمت تمام می‌شود، به شما ۳۰ قسمت تحویل می‌دهند!

 

آموزش‌وپرورش و دانشگاه در آینده‌سازی بچه‌ها کوتاهی کرده‌اند

اینها مسائلی است که فرد نمی‌تواند آینده‌ای که شما مدنظر دارید را در آن پیدا بکند. ما یا در تاریخ گذشته سیر می‌کنیم، یا در حال حاضر و در مسائل پیش‌پاافتاده گیر کرده‌ایم. ما زمانی می‌توانیم رو به جلو گام برداریم که جامعه را رشد داده باشیم. چه کسی باعث می‌شود که این رشد ایجاد بشود؟ در ابتدا آموزش‌وپرورش نقش مهمی دارد. ما چه میزان روی بچه‌هایمان کار می‌کنیم؟ چه مقدار آنها را به سمت تفکر هل می‌دهیم؟ چه میزان بچه‌هایمان را درگیر رمان، داستان و قصه می‌کنیم؟ می‌دانید که رمان باعث می‌شود ذهن فعال بشود. اما الان شرایط به گونه‌ای شده که وقتی من دانشجویم را وادار می‌کنم برای مباحث کتاب درسی خودش یک کتاب بخرد، نمی‌خرد و من به اجبار PDF آن را در گروه می‌گذارم، التماس هم می‌کنم حداقل این فایل را بخوانید. نه فایل را می‌خواند و نه پول کتاب خریدن دارد. خب! شما نگاه بکنید، این جوانی است که می‌خواهد آینده مملکت را بسازد. چرا ما به اینجا رسیده‌ایم؟ به‌خاطر اینکه سیستم آموزشی را درست اجرا نکردیم. یک معلم را جذب کردیم، اما این معلم، معلمی نبوده که بیاید سر کلاس، دانشجو را به درس خواندن، به مطالعه کردن وادار و حتی تشویق بکند.

خاطرم هست در مقطع راهنمایی یک معلم دینی داشتیم که معلم خوبی هم بود، هم آدم شوخ‌طبع و طنزپرداز بود و هم اهل قلم. این معلم به من گفت کتاب را رها کنید من یک نمایشنامه برای شما می‌نویسم، شما بیایید اینها را در خانه تمرین کنید و سر کلاس اجرا کنید و ما هم این نمایشنامه را اجرا می‌کردیم و کتاب دینی را هم اصلاً نمی‌خواندیم. دیالوگ‌ها را از حفظ می‌کردیم و با بچه‌ها کار می‌کردیم. بعداً متوجه شدیم این معلم دینی ما تمام آن درس‌های کتاب را در قالب نمایشنامه آورده بود و ما ناخواسته کتاب را از حفظ کرده بودیم.

می‌خواهم به شما بگویم ببینید، ما در مدرسه چگونه رشد کردیم که اکنون به اینجا رسیدیم. معلمی داشتیم که علایق من را سنجیده بود. یعنی فهمیده بود که ذائقه بچه‌های این کلاس، علاقه و فهمشان این است که از این طریق مسائل دینی را به آنها بگوید. چون خودشان هم علاقه دارند.

بحث آینده‌نگری برمی‌گردد به اینکه سینماگری را تربیت کنیم که اول عرق ملی داشته باشد. آیا جهان‌بینی خود فیلمساز در بحث آموزش دانشگاهی مهم است؟ و اینکه الان تمرکز دانشگاه‌های هنر بیشتر بر تکنیک است یا اینکه جهان‌بینی آن فیلمساز چگونه شکل بگیرد؟ نگاهش به ایران چطور باشد، اصلاً آینده ایران برایش مهم باشد یا نباشد.

باید بگویم قبل‌تر از آن در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بزرگ شدم. در کانون، عکاس شدم. در کانون، نویسنده شدم. در کانون، فیلم هشت میلی‌متری آن‌هم در هفت سالگی‌ام می‌ساختم. چرا؟ به‌خاطر وجود فردی به نام محمد افغانی، که رمان‌نویس و معلم و رئیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در قم بود. این فرد در کانون، ما را با داستان‌نویسی، با نمایشنامه‌نویسی آشنا کرد و آینده من را ساخت به گونه‌ای که اکنون من در دانشگاه هستم و معلم هستم، و اگر آن آدم این شرایط را برای من مهیا نکرده بود، من به اینجا نمی‌رسیدم.

اما الان واقعیت این‌گونه نیست. بچه من، می‌گوید معلم فیزیک او می‌گوید که کتاب را باز کنید و از رو بخوانید! وقتی به مدیر مدرسه اعتراضم را نسبت به این موضوع طرح می‌کنم که فیزیک مسئله دارد، این مسئله باید پای تخته نوشته بشود، باید با بچه‌ها هم‌فکری بکنند، حلش بکنند، در جواب می‌گوید: «این معلم، چون حقوق کم می‌گیرد، همین که بچه‌های شما را نگه داشته تا شماها سر کار بروید، کفایت می‌کند.» خب، نتیجه این نسل جدیدی است که وارد دانشگاه و فضای علمی می‌شود، نه درس می‌خواند، نه چیزی متوجه می‌شود، نه اصلاً می‌تواند فکر بکند و قطعاً نمی‌تواند آینده‌نگر باشد.

حال و روز «آموزش» در دانشگاه‌ها چگونه است؟ چون بحث آینده‌نگری برمی‌گردد به اینکه سینماگری را تربیت کنیم که اول عرق ملی داشته باشد. آیا جهان‌بینی خود فیلمساز در بحث آموزش دانشگاهی مهم است؟ و اینکه الان تمرکز دانشگاه‌های هنر بیشتر بر تکنیک است یا اینکه جهان‌بینی آن فیلمساز چگونه شکل بگیرد؟ نگاهش به ایران چطور باشد، اصلاً آینده ایران برایش مهم باشد یا نباشد، یا آن نگاه شرق‌شناسی غربی که ایران را تحقیر می‌کرد و در نقطه پایین‌تری از فرهنگ غربی معرفی می‌کرد، در دانشگاه‌هایمان چطور است؟ به نظرتان اصلاً دانشجویان فیلمسازی ما وقتی وارد عرصه تولید می‌شوند، می‌توانند آینده‌ای از ایران تصور کنند؟ یا اینکه اصلاً برایشان مهم نیست و آینده‌شان را در خارج از مرزهای ایران تصور می‌کنند؟

 

شما دو سالی مدیرکل هنرهای نمایشی کشور بودید. در این مدت می‌توانستید کارهایی انجام بدهید و احتمالاً  انجام دادید. از این تجربیات هم برایمان بگویید.

نظری: بنده از این دست تجربه‌ها زیاد داشته‌ام و در جایگاه‌های مختلف مدیریتی کار کرده‌ام؛ و از این باب می‌خواهم بگویم مسئله غرب‌گرایی یا نگاه به غرب، متأسفانه در دانشگاه‌های ایران وجود دارد. نمی‌توانیم این را منکر بشویم. چرا؟ به‌خاطر اینکه همان آدم‌ها در دانشگاه دارند بچه‌های ما را به سمت مهاجرت سوق می‌دهند. با عباراتی از این دست که «در این کشور شما آینده ندارید. شما در این کشور هیچ جایگاهی ندارید. شما در این کشور به هیچ جایگاهی نمی‌رسید.»، چون دانشجوها آمده‌اند به من گفته‌اند که معلم مدام ما را تحقیر می‌کند و یک جامعه دیگری را مدینه فاضله می‌داند. با وجود اینکه به نظر من این خیانت بزرگی است و اساساً آن معلم نیست، چون معلم شخصی است که درونش و بیرونش باید وارسته و حق‌گو باشد.

 

کاش مثل هالیوودی‌ها به پرچم کشورمان غیرت داشتیم

کشور من از همه جهات، قدرت، توانایی، منزلت و جایگاهی دارد که در هیچ جای دنیا وجود ندارد. از فصل‌هایش، از زراعتش، کشاورزی‌اش، معدنش، اساساً انسان‌هایی که در این منطقه زندگی می‌کنند، نمونه‌اش را در هیچ جای دنیا نمی‌توانید پیدا کنید. خود اروپایی‌ها می‌گویند ایرانی‌ها و اساساً کسانی که در آسیا زندگی می‌کنند، روح و روانشان و نگرششان بسیار پاک‌تر و درست‌تر از غربی‌ها است. چون که به دنبال حقیقت هستند. دینمان نیز ما را به این سمت هدایت می‌کند. حضرت رسول (ص) می‌فرمایند که برای علم تا چین و ماچین هم می‌توانی بروی سفر کنی، بروی علم آنجا را بیاموزی، برگردی و به جامعه خودت خدمت کنی. چگونه گوته عاشق حافظ می‌شود؟ مگر گوته به ایران می‌آید؟ به‌هرحال یک سری از دانشمندان ما سفر می‌کنند و آنجا حافظ و سعدی ما و دیگر شعرای ما را معرفی می‌کنند و موجب می‌شوند کشورهای دیگر عاشق ایران شوند. اما بعد می‌گوییم که اینجا (ایران) هیچی نیست، آنجا مدینه فاضله است. نمی‌خواهم منکر وجود این نگاه شوم، اما کم است. البته در یک مقطعی بسیار زیاد بود که به‌هرحال مسئولان دانشگاه متوجه شدند.

یکی از پیشنهاداتی که من به آقای صالحی، مسئول بنیاد ایران‌شناسی دارم این است که این پیگیری صورت گیرد تا در سیستم آموزشی دو واحد هم در رابطه با ایران‌شناسی گنجانده شود و دانشجوی ما ایران را بشناسد. مگر در سینمای ما لوکیشن نداریم؟ مگر لوکیشن از نظر نما، بستر زیباشناسی تصویر، حرف نمی‌زند؟ ما چه میزان در تصاویرمان تعدد لوکیشن‌های زیبای ایران را داریم؟ ما روی اینها کار نمی‌کنیم. سینمای ما تهی از این مسائل است. به آن کارگردان‌های مختلف هم که پیشنهاد می‌کنیم، می‌گویند: «نه، اینها به چه درد ما می‌خورد؟ اصلاً اینها را رها کن. از اینها بگذریم.»

اما چرا فیلمساز آمریکایی در تصاویرش از پرچم استفاده می‌کند؟ چگونه از فرهنگ، پرچم خودش و مسائل خودش دفاع می‌کند. این نشانه‌ها در سینمای هر کشوری مهم است. اما آیا ما اینها را پیاده‌سازی می‌کنیم؟ نه. ما از حال باید به آینده برویم. اگر حال درستی را داشته باشیم، می‌توانیم آینده خوبی را خلق بکنیم، چشم‌انداز آینده درستی را ایجاد بکنیم. اما حال ما متاسفانه مریض است!

 

وقتی فیلم پیرپسر اکران عمومی شد برخی از فیلم استقبال کردند ازاین‌جهت که می‌گفتند اجازه دهیم فیلمساز آن‌طور که دوست دارد دغدغه درونی‌اش را بازنمایی کند و معترض بودند که چرا اجازه نمی‌دهیم فیلمساز آزاد باشد. جدا از این افراط‌گرایی فردی در فیلم‌ها، چگونه می‌شود فیلمساز هم آن آزادی را داشته باشد، هم تعهد اجتماعی‌اش را داشته باشد که این فیلمی که می‌سازد چه پیامدهایی برای جامعه دارد؟ یعنی آزادی و تعهد اجتماعی را در کنار هم قرار دهد؟

نظری: به‌هرحال در تمام سینمای دنیا، فیلم‌هایی وجود دارد که از جامعه انتقاد می‌کند. اصلاً کارکرد سینما و هنرهای نمایشی، در نظام اجتماعی این است که به جامعه‌شناس آلارم می‌دهد و تلنگر می‌زند که جامعه دچار یک مسئله است. منِ جامعه‌شناس، منِ سیاستمدار، منِ برنامه‌ریز در هر بخشی، با دیدن آن فیلم، نسخه‌ای برای آینده می‌پیچم. در تئاتر و سینما هم همین کارکرد وجود دارد.

اجازه دهید قدری از تجربیات تئاترم بگویم؛ مثلاً یک نمایشی را به اجرا درآوردیم که نسبت به آن اعتراض شد و به ما گفتند که دیگر اجرا نرویم؛ وقتی علت را جویا شدیم گفتند «شما در این نمایش مسائل جنسی را مطرح می‌کنید.» و ما در پاسخ گفتیم «این‌گونه نیست. این به جامعه می‌گوید که فرزندت را هر جایی تنها نگذار. چون معلوم نیست آن آدمی که در کنار اوست، افکارش، زندگی و زیست‌بومش چیست و شاید بچه تو را درگیر یک آلودگی بکند که این آلودگی باز دوباره به جامعه انتقال پیدا بکند و جامعه را کثیف بکند.» کل داستان این است.

ما در کشورمان به‌ندرت سینمای اقتباسی داریم. این همه منابع از جمله منابع ادبی داریم. اما این مشکل وجود دارد که حتی فیلم‌سازان ما نمی‌توانند یک خط از شاهنامه فردوسی بخوانند و داستان‌های فردوسی را نمی‌دانند.

آن فیلمسازی که فیلم پیرپسر را می‌سازد، درست است، باید انتقاد کند. اما باید این را هم به‌عنوان فیلمساز به یاد داشته باشد که باید پیشنهادهای سازنده‌ای که جامعه بتواند از آن، برون‌رفت داشته باشد را هم بگوید. ولی نمی‌تواند بگوید. چرا؟ چون سوادش را ندارد. فقط تکنیک را یاد گرفته، در محتوا گیر کرده است. فقط در محتوا، دنبال آن بخشی که منفی است می‌رود؛ آن بخشی که فکر می‌کند یا می‌تواند در جشنواره‌ها شرکت کند یا اکران بیرون از ایران داشته باشد.

باز برمی‌گردم به بحثم درباره دانشگاه؛ اگر در واحدهای درسی دانشگاه‌ها، حوزه‌های علوم اجتماعی و علوم انسانی را تقویت بکنیم و به یک سطحی برسانیم و بعد به دانشجو ابزار را یاد بدهیم و در اختیارش بگذاریم، آن شخص می‌تواند تئوریسین باشد، می‌تواند بحث آینده‌پژوهی را برای ما رقم بزند. اما او این دانش را ندارد و فقط سطح را می‌بیند. یعنی چیزی که در بستر جامعه است، اما هنرمند باید از این سطح عبور کند. اما هنرمند من از یک کاغذ، یک کاغذ با چهار کلمه، چهار دیالوگ، فقط همان سطح را می‌گوید و کلامش عمق ندارد. به همین خاطر می‌بینید دیالوگ‌ها بُرد ندارد و اثرگذار نیست. شما فیلمی را طی دو، سه ساعت می‌بینید، از سینما که بیرون بیایید، اگر از او بپرسند «امکان دارد دو خط از این دیالوگ، نه دو پاراگراف کوتاه، نه دو کلمه از این دیالوگ را بگویی؟» فقط دشنام‌هایش را به شما می‌گوید، چیز دیگری اصلاً یادش نیست!

 

ما باید اول اکنون و حالمان درست باشد تا بتوانیم آینده روشنی ترسیم کنیم

این اتهام همیشه متوجه دانشگاه است که باید محتوا را به هنرمند یاد بدهد، که یاد نمی‌دهد و معمولاً روی تکنیک گیر کرده است. مثلاً دانشکده مکانیک که فقط یکسری فرمول یاد دانشجو می‌دهد و وقتی دانشجو از دانشگاه بیرون می‌آید نمی‌تواند مثلاً یک خودرو طراحی کند.

نظری: بله، این واقعیت وجود دارد. الان به‌عنوان مثال سرفصل‌های درسی دانشگاه نیویورک و یا دانشگاه‌هایی را که در حوزه سینما در دنیا مطرح هستند، نگاه کنید، می‌بینید دروسی که در حوزه علوم انسانی است، بیشتر است. یعنی دانشجویان را درگیر می‌کنند و اقتباس به آنها یاد می‌دهند. اما ما در کشورمان به‌ندرت سینمای اقتباسی داریم. این همه منابع از جمله منابع ادبی داریم. اما این مشکل وجود دارد که حتی فیلم‌سازان ما نمی‌توانند یک خط از شاهنامه فردوسی بخوانند و داستان‌های فردوسی را نمی‌دانند. خواهش می‌کنم به تاجیکستان بروید و ببینید دانش‌آموز مقطع ابتدایی آنجا، چگونه تا نصف شاهنامه را از حفظ است. اخیراً مطلبی خواندم، حالم بسیار بد شد؛ رئیس‌جمهور تاجیکستان ۲۸۰ هزار دلار جایزه گذاشته است برای نقالی از شاهنامه فردوسی و برای بهترین کسی که در این حوزه کار کند. چرا این جایزه را می‌گذارد؟ چون می‌خواهد یک فرهنگی را توسعه بدهد و ما که مدعی هستیم، آیا یک جشنواره داریم که در حوزه شاهنامه فردوسی باشد؟ ما می‌خواستیم این کار را انجام بدهیم و آمدیم بگوییم در حوزه ادبیاتمان کار بکنیم، زمان یاری نکرد.

پیتر بروک یک کارگردان انگلیسی است. می‌آید «آواز پرندگان» را کار می‌کند. این اثر کدام شاعر است؟ مال کدام کتاب است؟ یک آقایی به نام ژان – کلود کریر که همسرش ایرانی و ایران‌شناس است، در فرانسه می‌آید کتاب «منطق‌الطیر» عطار نیشابوری را به‌صورت نمایش تصویر می‌کند و در کشورهای مختلف آن را اجرا می‌کند، اما یک ایرانی هیچ وقت نتوانسته است یک اثر هنری از فرهنگ خودش ارائه بدهد.

برگردیم به همان موضوع آینده‌پژوهی؛ ما باید حالمان درست باشد تا به آینده‌مان برسیم. ما اکنون در مسائل آینده خودمان گرفتاری داریم. از آن طرف دانشجوهایمان را به آینده بهتر، آینده روشن، آینده‌ای که می‌تواند برای خودش بسازد، ناامید می‌کنیم؛ متأسفانه بعضی از نااهلان که در این حوزه مدیر می‌شوند، متأسفانه این بستر را مهیا می‌کنند. در فضای دانشگاه هم متأسفانه این وجود دارد. سعی می‌کنیم که پای این افراد را به دانشگاه باز نکنیم. چون به‌هرحال انسان با امید زنده است. اگر امیدی وجود نداشته باشد، زندگی معنایی ندارد. اما به نظرم می‌آید که برای مقوله آینده‌پژوهی، کشور باید سرمایه‌گذاری بکند. اما متأسفانه سرمایه‌مان در حوزه‌های آینده‌پژوهی، خیلی ضعیف است. ادعا می‌کنیم که داریم کارهایی انجام می‌دهیم، ولی واقعیت امر، من با چنین پژوهشی یا با چنین چیزی روبه‌رو نشده‌ام که سازنده باشد. البته در حد مقالات وجود دارد، اما این مقالات یا این ‌عنوان‌هایی که دوستان مطرح می‌کنند، یا کارکرد ندارد و در همان ‌عنوان باقی مانده است، چرا؟ به‌خاطر اینکه از آن‌سو به مسائل اجرا و تولید شناخت ندارند. چون باید آن بستر را هم بداند و بشناسند که این با چه ابزاری، با چه بیانی قرار است انتقال پیدا بکند. یا اینکه کپی است. به‌هرحال اینها منسوخ شده یا کارکردی داخل کشور ما ندارد. شاید در یک کشور دیگر این کارکرد را داشته باشد، چون بستر مسائل زیرساختی ما هم ضعیف است.

 

برای ترسیم آینده در هنر و سینما چاره‌ای جز سرمایه‌گذاری نداریم

در حوزه تخصصی خودم مثالی بزنم؛ می‌خواهم در تئاتر شهر باران ایجاد بکنم، کولاک ایجاد بکنم و برف بیاید و می‌خواهم در این صحنه برفی ماشینی بیاید و گیر بکند. یک صحنه واقعی که رئال باشد و مخاطب با آن مواجه بشود. آیا امکانات فنی این را دارم یا ندارم؟ تنها سالنی هم که دارم و این اتفاق می‌تواند در آن فراهم کند، تالار وحدت است. آن هم نمی‌تواند همه اتفاقات را رقم بزند. ما بستر تکنولوژی را که دستگاه‌های دیگر به ما کمک بکنند، نداریم. مثلاً انجمنی از دانشجویان نخبه در حوزه صنعت رشد پیدا می‌کنند و ربات درست می‌کنند و…، ما نیامدیم اینها را به مسائل و ابزار هنری وصل کنیم و بگوییم در حوزه سینما ببینید مثلاً این ربات چه کار می‌تواند بکند. این بنیاد نخبگان باید بتواند این بچه‌های مهندس را با مسائل هنری درگیر بکند که ما بتوانیم در این زمینه تکنولوژی‌های جدیدی به دست بیاوریم که کمتر وابسته به اروپا و این‌طرف و آن‌طرف باشیم. ابزارهایی که در کشورهای دیگر وجود دارد بسیار گران است. بچه‌های ما، بچه‌های مهندسی شریف ما، می‌توانند خیلی از آن ابزارها را تولید کنند.

ما بسترهایی که بتواند تکنولوژی را درگیر سینما و هنر بکند که بتواند برای آینده تصویر روشنی درست بکند، نداریم که مثلاً بگوید حالا من این ربات کوچولو را درست کردم، ولی اگر در انیمیشن آن را پردازش بکنم و با تخیل خودم رشد بدهم، شاید در آینده نه‌چندان دور به آن ابزار برسم. من، چون در ذهن خودم این را تصویر می‌کنم، برای رسیدن به آن، صنعتگران و مخترعان با آن مواجه می‌شوند، اتاق فکر دارند، تکنولوژی‌ها را درگیر می‌کنند تا به آن ابزار برسند. ولی ما اینها را متأسفانه نداریم.

ما باید چرخ را از نو بسازیم. به‌عنوان نمونه دو نوبت است که بحث آینده‌پژوهی و توسعه پایدار در آموزش هنر داریم؛ که آینده آموزش هنر چگونه باشد؟ همچنان که اشاره کردید دانشجویان بیشتر تکنیک‌زده هستند. مسائل فلسفی و مسائل فکری که ذهن اینها را تربیت بکند، وجود ندارد. بعضی از محققین می‌گویند چارت آموزش را تغییر بدهیم. چارت خودمان را با آموزش ژاپن، با آموزش سوئیس، جاهایی که سیستم‌های آموزشی پیشرفته دارند، قیاس کنیم و ببینیم آنها چه کار کرده‌اند، ما چه کار کرده‌ایم. پیاده‌سازی بکنیم تا بتوانیم نسل جدید را درست تربیت کنیم و در مسیری قرار بگیرد که توسعه در همه بخش‌های جامعه فراهم بشود. ما متأسفانه این را نداریم و سرمایه‌گذاری هم نمی‌کنیم. علت اصلی همین است.

 

/انتهای بخش اول/ ادامه دارد..

source

rastannameh.ir

توسط rastannameh.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *