جوان آنلاین: کتاب «لینالونا» نوشته کلر ژوبرت مترجم، تصویرگر و نویسنده فرانسوی است که در سال۱۳۴۰ در یک خانواده مسیحی به دنیا آمد. وی در ۱۹ سالگی به اسلام گروید و سالهاست در ایران سکونت دارد. ناشر این کتاب دفتر نشر فرهنگ اسلامی است.
معرفی کتاب لینالونا
تربیت و آموزش مفاهیم اخلاقی یکی از دغدغههای والدین است. آنها دوست دارند مهارتهای اجتماعی و ارزشهای اخلاقی را به خوبی به کودکانشان آموزش دهند. کتابهای متناسب با کودک یکی از روشهای انتقال این مفاهیم به کودکان است.
این کتابها با زبانی ساده همراه با تصاویر، نقش پررنگی در پرورش کودکان دارند، به خصوص اگر بر پایه قرآن و ارزشهای اسلامی نوشته شده باشند. داستان لینالونا از جمله این کتابهاست که به زبانی ساده درباره حجاب برای کودکان نوشته شده است.
داستان لینالونا درباره ماجرای دوستی یک دختر خردسال با آدم کوچولویی به اسم لینالوناست. این داستان فانتزی به زبانی کودکانه از مسئله حجاب میگوید.
دوستی دخترک و لینالونا و صحبتهای آن دو درباره حجاب با قلمی روان و زیبا این امکان را به مخاطب کمسن و سال خود میدهد تا بدون استفاده از کلمات قلمبهسلمبه با ارزش حجاب آشنا شود.
نویسنده با تصویرهای زیبا و رؤیایی کتاب که با رنگهایی متنوع و چشمنواز کشیده شدهاند، بر جذابیت متن افزوده است.
این کتاب درباره حجاب است، اما برداشتهای متفاوتی از آن میتوان کرد، به عنوان مثال این کتاب به فرزند شما میآموزد دیگران را از روی ظاهر قضاوت نکند و به رفتار و اخلاق دیگران اهمیت بیشتری بدهد یا در جایی از کتاب صبا، (دختربچه باحجاب) به خاطر اینکه لینالونا موهای کوتاه و سیخسیخی دارد، فکر میکند که او پسر است و برای همین به جای اینکه با او مهربان باشد، با او با جدیت صحبت میکند و بعد که متوجه میشود او دختر است، میفهمد که پیشداوری کرده و از روی ظاهر، دیگری را قضاوت کرده است، برای همین میتوان از این کتاب برداشتهای متفاوتی کرد و مهم این است که شما چه برداشتی را متناسب با فرهنگ خودتان برای کودکتان درونی کنید.
شما میتوانید از این داستان برداشتهای متفاوتی را برای فرزندتان تحلیل کنید و از او بخواهید درک متقابلش را بیشتر کند و از زاویه دید دیگران به داستان نگاه کند، مثلاً از زاویه دید لینالونا یا صبا یا حتی مردم موقرمز جنگل کاج.
این کار باعث میشود هم خلاقیت کودکتان رشد پیدا کند و هم اینکه نسبت به دیگران احساسات عجولانهای از خود بروز ندهد و بتواند دیگران را درک کند.
درباره مسائل خصوصی که در کتاب مطرح شد با فرزندتان صحبت کنید و درک او را از این موضوع بسنجید.
خلاصه کتاب لینالونا
قدرت تبیین مفاهیم دینی با زبان کودکانه و ساده به حدی است که حتی برای بزرگسالان هم مایه تلنگر و تذکر است و این امر از مهمترین ویژگیهای قلم خانم ژوبرت است که این نه به خاطر مهارت نویسندگی ایشان که ناشی از فهم دقیق و عالمانهشان از این مفاهیم است. تصویرگری کتاب هم با خودشان است و مثل همیشه تصاویر گرم و جذابی برای کودکان دارد.
«لینالونا» در قالب داستانی تخیلی ماجرای دختربچهای را بیان میکند که با موجودی به نام لینالونا آشنا میشود که وسط جنگل کاج زندگی میکند. دختربچه کمکم با او دوست میشود.
لینالونا آدم کوچولویی با موهای آبی است که در جنگل کاج زندگی میکند. جاییکه همه آدمها موهایشان قرمز است و موهای آبی لینالونا به نظرشان زیبا میآید، برای همین زیبایی او را دوست دارند، اما او دوست دارد به خاطر مهربانیاش و برای خودش دوستش داشته باشند، نه برای اینکه او زیباست. همین باعث میشود موهایش را از ته بزند…
برشی از متن کتاب لینالونا
چند روز پیش یک دوست از آسمان برای من رسید. مثل توی داستانها. لب حوض نشسته بودم و توی دفتر خاطراتم مینوشتم. یک دفعه پرنده بزرگی کنار من نشست. اندازه یک قو بود، شاید هم بزرگتر و یک آدم کوچولو پشتش نشسته بود. خیلی عجیب بود، مگر نه؟
آدم کوچولو پایین پرید و گفت: «سلام»!
موهای آبی سیخسیخی داشت و اخمهایش توهم بود. گفتم: «سلام! تو از کجا آمدی؟»
آدم کوچولو جواب نداد. دفترم را نشان داد و گفت: «چیچی مینویسی؟ برایم میخوانی؟» دفترم را بستم و گفتم: «نه نمیشود، خصوصی است»!
و در بخش دیگری از این کتاب میخوانیم:
سر تکان دادم و دست انداختم دور گردنش. چقدر خوشحال بودم که برگشته بود و دیگر اخمو نبود. پرسیدم: «چی را میخواستی به من بگویی؟» با خوشحالی گفت: «پس نامهام را پیدا کردی!» با چشمهایم آره گفتم و دوباره پرسیدم: «چی را میخواستی بگویی؟» کلاهش را کمی جابهجا کرد و گفت: «خیلی فکر خوبی کردی که خودت را پوشاندی.» گفتم: «فکر خداست، نه فکر من، ولی…».
چندبار تکرار کرد: «فکر خدا… فکر خدا… اوه!» و یکدفعه از جا پرید، انگار چیزی فهمیده باشد. اگر حرفم را قطع نمیکرد، به او میگفتم که موهای من آبی نیست که اینها را فقط بهخاطر خدا میپوشانم، چون خیلی دوستش دارم و میخواهم به حرفش گوش کنم، ولی همان موقع سوار پرنده شد و رفت. لینالونا را میگویم.»
source